عفت زینلی
یک سیب نیمخورده
در پیشدستیام بود
بابا برای من گفت
آن لحظه، قصهای زود
وقتی امام هشتم
در خانه دید یکبار
افتاده پای دیوار
لبخند از لبش رفت
فرمود: «این چهکاری است؟
اسرافکار اصلاً
از دوستان ما نیست»
تصمیم من عوض شد
با داستان بابا
رفتم سراغِ سیبم
خوردم تمام آن را
. (1398). سیب. پوپک, 26(فروردین (297)), 6-7. doi: 10.22081/poopak.2019.67102
. "سیب". پوپک, 26, فروردین (297), 1398, 6-7. doi: 10.22081/poopak.2019.67102
. (1398). 'سیب', پوپک, 26(فروردین (297)), pp. 6-7. doi: 10.22081/poopak.2019.67102
. سیب. پوپک, 1398; 26(فروردین (297)): 6-7. doi: 10.22081/poopak.2019.67102
ارسال نظر در مورد این مقاله