درخت خدا، چوب خدا
مردی به باغی رفته، بر سر درختی نشسته بود و زردآلوی آن را میخورد. ناگهان مرد باغدار از راه رسید و فریاد زد: «از خدا نمیترسی که میوههای باغ رو میخوری؟»
مرد همانطور که زردآلو میخورد، گفت: «ترس برای چی؟ این درخت مال خداست؛ من هم بندهی خدا هستم و از مال اون میخورم.»
باغدار رفت، ریسمانی آورد و مرد را به درخت بست؛ بعد با چوب مرد را زد. مرد از درد فریاد کشید و گفت: «از خدا نمیترسی منو میزنی؟»
باغدار گفت: «ترس برای چی؟ تو بندهی خدایی و من با این چوب خدا، بندهی خدا رو میزنم.»
=======
سرگرمی
ایستگاه فضایی
مترجم: آرزو رمضانی
۱ـدر این تصویر یک صورت فلکی، ۲ ماهواره، ۳ راکت، ۴ بشقابپرنده، ۵ فضانورد، ۶ آدمفضایی، ۷ تلسکوپ، ۸ سیاره، ۹ عینک، ۱۰ ستاره وجود دارد. آنها را پیدا کن.
ارسال نظر در مورد این مقاله