ماشین بابا
منصوره عربخراسانی
ماشین پیر بابا
خستهست از ترافیک
از بردن مسافر
در کوچههای باریک
از بس که کار کرده
آورده باز هم جوش
هر روز میشود او
توی مسیر خاموش
این است آرزویش
ماشین پیر بابا
تفریح و استراحت
گردش کنار دریا
========
فلفل نبین چه ریزه؟ بشکن ببین چه تیزه؟
خاتون حسنی
دنبال دانه جوجه
کمکم به باغ آمد
تا من به خود بجنبم
او باغ را به هم زد
****
باغی که جعفری داشت
آن جوجه زیرورو کرد
ای وای چند تا را
از ریشهاش درآورد
****
دیگر نمانده باغی
از دست ِجیکجیکو
خیلی زرنگ و تیز است
مانند فلفل است او
****
این را شنیدهای که:
«فلفل نبین چه ریزه!»
باور نمیکنی نه؟
«بشکن ببین، چه تیزه!»
ارسال نظر در مورد این مقاله