کبوتر نامه رسون (ص 50 و 51)

کبوتر نامه رسون (ص 50 و 51)


کبوتر نامه‌رسان

به کوشش: فاطمه بختیاری

درخت کاج

تنهاست

درخت کاج را می‌گویم

تنهاست...

سبز بود

زیبا بود

اما...

زرد شد

خشک شد

ولی...

زشت نشد

تنها شد

بی‌وفا نشد

فاطمه شوندی – دوازده‌ساله – قم

*****

شاپرکا

شاپرکای خوشگل

تو آسمون پر می‌زنن

می‌رن اون بالا بالا

با قاصدکا چرخ می‌زنن

وقتی که اومدن پایین

دور گلای خوشگل

می‌رقصن و می‌رقصن

می‌چرخن و می‌چرخن

پرهای شاپرکا

مثل رنگین‌کمونه

قشنگه و قشنگه

شبیه آسمونه

فاطمه آمره‌ای

*****

مثل ماهی

رویید لاله

یک لاله‌ی سرخ

شاد و قشنگ است

آن لاله‌ی سرخ

*

بارید باران

باران عالی

آن لاله هم شد

مانند ماهی

بهار حاجی‌نوروز - نُه‌ساله – تهران

*****

صدای من کجاست؟

صبح شد. قورا از خواب بیدار شد و خواست قورقور کند؛ اما به جای قورقور، جیرجیر کرد. دوباره خواست قورقور کند؛ اما دوباره جیرجیر کرد. فهمید صدایش همراهش نیست. قورا تصمیم گرفت به دنبال صدایش بگردد. رفت توی جنگل از خانم‌گنجشکه پرسید: «تو صدای منو ندیدی؟» خانم‌گنجشکه گفت: «نه، ندیدم.» قورا رفت تا رسید به خرگوشه. به خرگوشه گفت: «صدای منو ندیدی؟» خرگوشه گفت: «نه.» قورا رفت تا به خرسی رسید و به خرسی گفت: «صدای منو ندیدی؟» خرسی گفت: «نه.»

قورا رفت از حیوانات دیگر هم پرسید؛ اما هیچ‌کدام صدای قورا را ندیده بودند. کم‌کم داشت شب می‌شد که قورا صدای گریه‌ای را از پشت سبزه‌ها شنید.

کمی جلو رفت، دید جیرجیر دارد گریه می‌کند. قورا گفت: «چرا گریه می‌کنی؟» جیرجیر گفت: «صدام عوض شده. نمی‌دانم صدای کیه؟»

قورا گفت: «مثل این‌که صدای من و تو با هم عوض شده!»

بعد نشستند و خوش‌حال و خندان صداهاشونو با هم عوض کردند و مثل روز اول شدند.

راضیه چراغی –دوازده‌ساله - قم

CAPTCHA Image