خنده منده (ص 14 و 15)

خنده منده (ص 14 و 15)


لیلا چیذری

هتل خوب

هتل‌دار: «امیدوارم دیشب خوب خوابیده باشید. همان‌طور که دیدید، یکی از بهترین اتاق‌ها را در اختیارتان گذاشتیم.»

مسافر: «در این‌که بهترین اتاق بود شکی نیست؛ چون همه‌ی پشه‌ها هم این اتاق را انتخاب کرده‌اند.»

محصولات شیر

معلم: «سه چیز را که از شیر می‌گیرند، نام ببر.»

شاگرد: «ماست، پنیر، برادر کوچکم.»

معلم: «برادر کوچکت؟»

شاگرد: «بله، سه روز است که مادرم او را از شیر گرفته است.»

مراقبت از دندان

مادر: «چرا گربه را روی سرت گذاشتی؟»

پسر: «برای این‌که موش دندان‌هایم را نخورد.»

هزارپای مصدوم

روزی هزارپایی از پله زمین می‌خورد و می‌گوید: «آآآآخخخخخ، پام، پام، پام، پام...»

اسب طلب‌کار

- چرا اسب تو این‌قدر لاغر است؟ مگر به او جو نمی‌دهی؟

- چرا، مقّرری این اسب هر شب ده من جو است.

- پس چرا این‌قدر لاغر است؟

- آخر یک ماه جو از من طلب‌کار است!

شعر بی‌حرف

شخصی شعری بی‌معنا و مفهوم سرود و پیش جامی، شاعر معروف برد و گفت: «ببینید استاد، در این شعر اصلاً از الف استفاده نشده است.»

جامی گفت: «بهتر بود از بقیه‌ی حروف هم استفاده نمی‌کردید!» چون شعرش به درد نمی‌خورد.

نصف نهار

معلم جغرافی: «نصف‌النهار یعنی چه؟»

شاگرد: «یعنی شام! چون مادرم همیشه نصف نهار را برای شام نگه می‌دارد.»

علاقه‌ی دوطرفه

علی به دوستش گفت: «من به تو خیلی علاقه دارم.»

دوستش جواب داد: «من هم مثل تو به خودم خیلی علاقه دارم.»

کجا می‌شینی؟

به یک نفر می‌گن: «کجای تهران می‌شینی؟» می‌گه: «هرجا خسته بشم!»

CAPTCHA Image