لیلا چیذری
هتل خوب
هتلدار: «امیدوارم دیشب خوب خوابیده باشید. همانطور که دیدید، یکی از بهترین اتاقها را در اختیارتان گذاشتیم.»
مسافر: «در اینکه بهترین اتاق بود شکی نیست؛ چون همهی پشهها هم این اتاق را انتخاب کردهاند.»
محصولات شیر
معلم: «سه چیز را که از شیر میگیرند، نام ببر.»
شاگرد: «ماست، پنیر، برادر کوچکم.»
معلم: «برادر کوچکت؟»
شاگرد: «بله، سه روز است که مادرم او را از شیر گرفته است.»
مراقبت از دندان
مادر: «چرا گربه را روی سرت گذاشتی؟»
پسر: «برای اینکه موش دندانهایم را نخورد.»
هزارپای مصدوم
روزی هزارپایی از پله زمین میخورد و میگوید: «آآآآخخخخخ، پام، پام، پام، پام...»
اسب طلبکار
- چرا اسب تو اینقدر لاغر است؟ مگر به او جو نمیدهی؟
- چرا، مقّرری این اسب هر شب ده من جو است.
- پس چرا اینقدر لاغر است؟
- آخر یک ماه جو از من طلبکار است!
شعر بیحرف
شخصی شعری بیمعنا و مفهوم سرود و پیش جامی، شاعر معروف برد و گفت: «ببینید استاد، در این شعر اصلاً از الف استفاده نشده است.»
جامی گفت: «بهتر بود از بقیهی حروف هم استفاده نمیکردید!» چون شعرش به درد نمیخورد.
نصف نهار
معلم جغرافی: «نصفالنهار یعنی چه؟»
شاگرد: «یعنی شام! چون مادرم همیشه نصف نهار را برای شام نگه میدارد.»
علاقهی دوطرفه
علی به دوستش گفت: «من به تو خیلی علاقه دارم.»
دوستش جواب داد: «من هم مثل تو به خودم خیلی علاقه دارم.»
کجا میشینی؟
به یک نفر میگن: «کجای تهران میشینی؟» میگه: «هرجا خسته بشم!»
ارسال نظر در مورد این مقاله