بخشش چیست؟
مترجم: علی محمدپور
1. گوشدراز در فروشگاه پوشاک خرسیخان کار پیدا کرد. خرسیخان خیلی خسیس بود.
2. آن دو وقتی از فروشگاه بیرون آمدند، خرسیخان به یک گدا که بیرون نشسته بود کمی پول داد.
3. گوشدرازجان! کمک کردن به دیگران خیلی خوبه!
4. ولی من دیدم شما اسکناس پاره دادین!
5. آره. هم به گدا کمک کردم، هم از دست اسکناس پاره راحت شدم.
6. ها، فهمیدم.
7. روز بعد گوشدراز و خرسیخان آماده شدند با هم به فروشگاه بروند.
8. گوشدراز! یادت نره کارت عابربانکم رو برداریم.
9. هر دو به فروشگاه رسیدند.
10. آقا شما برین داخل فروشگاه، من بیرون وامیستم و مشتری میارم.
11. گوشدراز! راستی کارت عابربانکم رو برداشتی؟ بده لازم دارم.
12. ولی من کارت رو به یک خانمروباه گدا دادم. خیلی لازم داشت.
13 نه! چرا این کار رو کردی؟
14. تو خودت گفتی همیشه باید کمک کنیم.
15. وای خدا! رمزم رو توی کیف کارت گذاشته بودم. حالا همهی پولامو برمیداره. از اینجا برو بیرون!
16. من میخواستم کمک کنم. از پول پاره که بهتره!
ارسال نظر در مورد این مقاله