قصه‌ها‌ی گوش‌دراز

10.22081/poopak.2016.22789

خیاطی با قیچی

مترجم: علی محمدپور

 

1. گوش‌دراز در خیاطی استاد میمون کاری پیدا کرد. میمون بهترین کت و شلوارهای دامادی را در جنگل می‌دوخت.

2. آقا! شما چرا این پارچه‌های خوب را قیچی می‌کنید؟

3. اگر من این پارچه رو قیچی نکنم که نمی‌تونم کت و شلوار دامادی آقاخرسه رو درست کنم.

4. خب من می‌رم بیرون، زود برمی‌گردم. حواست به مشتری‌ها باشه!

5. چشم آقا! من امروز چیزای زیادی یاد گرفتم.

6. کت و شلوار من کی آماده می‌شه؟ حتماً به استاد میمون بگو برای عروسی لازمش دارم.

7. نگران نباشین! حتماً می‌گم.

8. چرا کت‌ و شلوار به این قشنگی رو تیکه تیکه کردی؟

9. خُب آقافیله گفت براش درست کنم.

10. نمی‌فهمم... چرا با قیچی تیکه تیکش کردی؟

11. شما خودتون یادم دادین!

12. خُب من اون پارچه رو قیچی کردم؛ چون بعدش می‌خوام اون تیکه‌ها رو به هم بدوزم.

13. خُب اینو زودتر می‌گفتین!

14. برو، من شاگرد نمی‌خوام!

15. اما من منظور بدی نداشتم!

16. حالا جواب آقافیله رو چی بدم؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فهرست مطالب

CAPTCHA Image