سیدمحمد مهاجرانی
سالهای سال با هم دوست و همسایه بودند.
یک روز پسر این و پسر آن در وسط بازی دعوایشان شد و بعد داد و فریاد و کتککاری!
پدرها تا صدای پسرها را شنیدند بیرون دویدند و با خشم بر سر یکدیگر فریاد کشیدند:
- تقصیر پسر تو بود.
- نخیر، تقصیر پسر تو بود.
- ای آدم مردمآزار!
- مردمآزار خودتی!
یک ساعت بگو مگو! این بگو و آن بگو!
پسرها از همان روز آشتی کردند و باز همبازی شدند.
اما چند روز است که نه بیژنخان به بهمنخان سلام میدهد و نه بهمنخان به بیژنخان!
ای کاش آنها، این حدیث زیبای امام هادیm را میدانستند: «دعوا و دشمنی کردن، دوستیِ دیرینه را بر هم میزند.»
ارسال نظر در مورد این مقاله