در باغ مهربانی (تقصیر پسر تو بود!) (ص 5) | ||
![]() | ||
سیدمحمد مهاجرانی سالهای سال با هم دوست و همسایه بودند. یک روز پسر این و پسر آن در وسط بازی دعوایشان شد و بعد داد و فریاد و کتککاری! پدرها تا صدای پسرها را شنیدند بیرون دویدند و با خشم بر سر یکدیگر فریاد کشیدند: - تقصیر پسر تو بود. - نخیر، تقصیر پسر تو بود. - ای آدم مردمآزار! - مردمآزار خودتی! یک ساعت بگو مگو! این بگو و آن بگو! پسرها از همان روز آشتی کردند و باز همبازی شدند. اما چند روز است که نه بیژنخان به بهمنخان سلام میدهد و نه بهمنخان به بیژنخان! ای کاش آنها، این حدیث زیبای امام هادیm را میدانستند: «دعوا و دشمنی کردن، دوستیِ دیرینه را بر هم میزند.» | ||
آمار تعداد مشاهده: 68 |
||
|
![]() | ![]() |
![]() | ![]() |
بیشتر |