در باغ مهربانی (تقصیر پسر تو بود!) (ص 5)

10.22081/poopak.2017.23014

در باغ مهربانی (تقصیر پسر تو بود!) (ص 5)


سیدمحمد مهاجرانی

سال‌های سال با هم دوست و همسایه بودند.

یک روز پسر این و پسر آن در وسط بازی دعوای‌شان شد و بعد داد و فریاد و کتک‌کاری!

پدرها تا صدای پسرها را شنیدند بیرون دویدند و با خشم بر سر یک‌دیگر فریاد کشیدند:

- تقصیر پسر تو بود.

- نخیر، تقصیر پسر تو بود.

- ای آدم مردم‌آزار!

- مردم‌آزار خودتی!

یک ساعت بگو مگو! این بگو و آن بگو!

پسرها از همان روز آشتی کردند و باز هم‌بازی شدند.

اما چند روز است که نه بیژن‌خان به بهمن‌خان سلام می‌دهد و نه‌ بهمن‌خان به بیژن‌خان!

ای کاش آن‌ها، این حدیث زیبای امام هادیm را می‌دانستند: «دعوا و دشمنی کردن، دوستیِ دیرینه را بر هم می‌زند.»

CAPTCHA Image