کتابهای صبا
امیرعلی کتابش را بست و گفت: «حیف که تمام شد. خیلی قشنگ بود.»
صبا پرسید: «پس آن را به من میدهی بخوانم؟»
امیرعلی سر تکان داد و گفت: «الآن نه. هر وقت مثل من دبیرستانی شدی.»
صبا با ناراحتی گفت: «ولی من الآن میتوانم خوبِ خوب بخوانم.»
امیرعلی خندید و گفت: «بله میدانم، ولی برای گروه سنی تو نوشته نشدهاند، ممکن است چیزی باشد که تو را ناراحت و یا فکرت را اذیت کند. الآن میبَرَمت کتابفروشی تا با پول توجیبیام، یک کتاب مناسب سِن خودت برایت بخرم.»
صبا با خوشحالی فریاد کشید: «پس یک کتاب ترسناک میخواهم!»
امیرعلی گفت: «باشه، ولی باید خیلی خوب انتخابش کنی. من چند سال پیش یک کتاب ترسناک خواندم و بعدش خیلی خوابهای بد دیدم.»
توی کتابفروشی، صبا و امیرعلی کتابهای گروه سنی دبستان را با دقّت نگاه کردند. از کتابفروش هم کمک گرفتند. آنوقت با شادی به خانه برگشتند؛ صبا با پنجتا کتاب به جای یکی، و امیرعلی با جیبهای خالی.
کِلِر ژوبرت
با کتاب دوست باشیم
ما با خواندن کتاب میفهمیم زندگی گذشتگان چگونه بوده است و دانشمندان و جغرافیدانان چه چیزهایی کشف کردهاند. من به کتابهای تاریخی و زندگینامهی پیامبرانj و امامانU علاقهی زیادی دارم.
من دوست دارم روزی کتابهای تخیلی بنویسم؛ چون کتابهای تخیلی خیلی جالب هستند. کتابهای تخیلی قسمتی از ذهن نویسندهی آن کتاب است. نویسنده، اول داستانش را در ذهن خود تصور میکند و بعد آن را مانند یک واقعیت جوری که انگار آن داستان واقعی بوده است، مینویسد. کتاب، دوست خوبی برای ماست. ما هم با کتاب دوست باشیم.
فاطمه غلامی – ده ساله
کک به تنور
من به کتابهای علمی و تخیلی علاقه دارم. از خواندن کتاب شازدهکوچولو هم لذت بردم؛ چون در آن ماجراجویی وجود دارد. یک خاطرهی قشنگ هم از شنیدن قصه دارم:
یک شب من خندوانه را تماشا میکردم. مهمان آن شب خندوانه کار جالبی انجام داد. او یکی از قصههایش را برای تماشاچیان میخواند و تماشاچیان قسمتی از داستان را با هم میخواندند که خیلی جالب بود. مهمان آن شب خندوانه آقای محمدرضا سرشار بود که داستان «کک به تنور» را با صدای زیبایش خواند. من قبلاً هم در کتاب درسی، هم داستان آقای سرشار را خوانده بودم. بعد هم فهمیدم آقای محمدرضا سرشار قبلاً روزهای جمعه در رادیو قصه میخوانده است. خیلی از کتابهایش هم به نام «رضا رهگذر» چاپ شده است.
عرفان عسکری- هشت ساله
ارسال نظر در مورد این مقاله