اکرم کشایی
روی تمام شاخههای درخت، برگهای کوچک و ریز متولد شدهاند.
دیروز در یک کتاب، این شعر را خواندم:
همین دیشب که من در خواب بودم
بهار آهسته در را باز کرده
گلِ زیبای را توی گلدان
دوباره با دو دستش ناز کرده
به گلدانم لباسی تازه داده
لباسی سبز از جنس ِجوانه
گلم میخندد و از خندهی او
دوباره پر شده هر جای خانه(1)
از بینِ سنگهای پیادهرو، یک جوانهی کوچک سرش را بیرون آورده و امروز متولد شده است.
از لابهلای شاخهها چهقدر صدای جیکجیک میشنوم. حتماً جوجهگنجشکها هم تازه متولد شدهاند.
وقتی فصل بهار میرسد، همهچیز نو و جدید میشود. همه به هم میگویند: سال نو مبارک!
در سال جدید میتوان یک شعر جدید را از حفظ کرد.
میتوان یک پیراهن جدید پوشید
یا یک دوستِ تازه پیدا کرد.
1. قسمتی از سرودهی افسانه شعباننژاد.
ارسال نظر در مورد این مقاله