غلامرضا حیدریابهری
آقاهوشنگ، یک تریلی هجدهچرخ دارد. کار او، جابهجا کردن بار بین شهرهاست. او از این شهر به آن شهر میرود و آهن و ماشین و یخچال و بقیهی کالاها را به اینجا و آنجا میبرد.
آقاهوشنگ به نمازش خیلی اهمیت میدهد. وقت نماز که میشود، جلوی یکی از مسجدهای بین راه ترمز میکند و همانجا نمازش را میخواند. اگر هم مسجدی در مسیرش نباشد، نمازش را عقب نمیاندازد. کنار جاده توقف میکند و نمازش را میخواند. آقاهوشنگ تا حالا در خیلی از دشتها و صحراهای ایران نماز خوانده است. ما فرشتهها، بارها و بارها، نماز خواندن او را در دشتها و صحراها دیدهایم. ما فرشتهها، فقط نمازهای توی خانهها و مسجدها را نمیبینیم؛ هرکس هرجا نماز بخواند، میبینیم؛ حتی به نمازهای توی دشتها و صحراها نیز حواسمان هست. وقتی مسلمانی در یک دشت و صحرا اذان میگوید و نماز میخواند، ما فرشتهها نزد او میرویم. بعد هم پشت سر او صف میبندیم و همراه او نماز میخوانیم.(1)
1. این مطلب با استفاده از یکی از حدیثهای حضرت (محمدصلی الله علیه و آله) نوشته شده است.
ارسال نظر در مورد این مقاله