اسب تنبل
تصویرگر: اریش اُزرا (هنرمند آلمانی)
من و بابام رفتیم اسبسواری؛ اما اسبه زود خسته شد و دیگه راه نیومد...
لطفاً یک داستان قشنگ دربارهی این قسمتِ «قصههای من و بابام» بنویسید و برای پوپک بفرستید!
. (1396). قصههای من و بابام (ص 37). پوپک, 24(فروردین (273)), 37-37. doi: 10.22081/poopak.2017.63597
. "قصههای من و بابام (ص 37)". پوپک, 24, فروردین (273), 1396, 37-37. doi: 10.22081/poopak.2017.63597
. (1396). 'قصههای من و بابام (ص 37)', پوپک, 24(فروردین (273)), pp. 37-37. doi: 10.22081/poopak.2017.63597
. قصههای من و بابام (ص 37). پوپک, 1396; 24(فروردین (273)): 37-37. doi: 10.22081/poopak.2017.63597
ارسال نظر در مورد این مقاله