غصه‌ی شیر آب

10.22081/poopak.2017.63615

غصه‌ی شیر آب


سپیده خلیلی

کتری گل‌گلی روی سینک ظرف‌شویی نشست و به شیر آب سلام کرد. شیر آب به گل‌های کتری نگاه کرد. یواش گفت: «سلام.» و یک‌دفعه چک چک گریه کرد.

کتری گل‌گلی که قدر آب را می‌دانست، رفت زیر شیر آب نشست تا چکه‌های آب را جمع کند و پرسید: «شیرجان! چرا چک چک می‌کنی؟»

شیر آب حالش بد بود، بدتر شد. بیش‌تر گریه کرد. چکه‌هایش به هم چسبیدند و مثل یک طناب باریک ریختند توی کتری.

شیر آب گریه‌کنان گفت: «تو را که می‌بینم، نمی‌توانم جلو گریه‌ام را بگیرم... چه گل‌هایی!... چه برق و بورقی!»

کتری با تعجب به لوله و دسته‌اش نگاه کرد و پرسید: «یعنی از من می‌ترسی؟ من ترسناکم؟»

شیر آب عکس خودش را ته کتری دید. شرشر گریه کرد و گفت: «نه، کتری‌جان! من ترسناکم. تو خیلی هم قشنگی. من با دیدن تو یاد کتری قبلی افتادم که داغونش کردم.»

کتری گل‌گلی ترسید و پرسید: «داغونش کردی! چرا؟»

شیر آب تعریف کرد: «دیروز یکهو آب قطع شد. کتری بیچاره نمی‌دانست که آّب قطع و وصل شده. آمد لبه‌ی سینک نشست. گلویم خشک شده بود. یک‌دفعه چندتا سرفه و چندتا عطسه کردم، کتری بدبخت از روی سینک افتاد پایین و لعابش آمد توی دهنش. از آن به بعد، کتری، دیگر کتری نشد. قوری و استکان و نعلبکی می‌گویند، سر پیری کار گلدان را می‌کند. آن هم به خاطر اشتباه من...»

کتری گل‌گلی که تا سرش پر آب شده بود، گفت: «کار گلدان هم که بد نیست. بهتر از بی‌کاری است. حالا این‌قدر شرشر نکن. بی‌آب می‌مانیم. ببین، بدون کتری می‌شود زندگی کرد، ولی بی‌آب نمی‌شود. آب را هدر نده، کتری‌جان!»

شرشر شیر آب شد مثل یک طناب آب باریک. بعد چند چکه و بعد بند آمد.

CAPTCHA Image