مریم یوسفی
لباس عید
دیروز مادر برای من و دوستم لباس عید خرید. لباسمان خیلی قشنگ بود. من و دوستم خیلی خوشحال شدیم. ما دعا کردیم که خدا درختان را شاد کند و لباس خوشگل به آنها هدیه دهد...
امروز تمام درختها جوانه زدهاند. میدانم فرشتهها تا لحظهی تحویل سال، لباس سبز درختها را آماده میکنند. آنها شاد میشوند و خدا یک دنیا سرسبزی به ما هدیه میدهد.
ننهسرما
ننهسرما که میخواهد برود، بقچهاش را جمع میکند. مورچهها خستگیهایشان را در آن میگذارند. درختها خوابشان را به بقچه میدهند و من هم دلم را روی آن میتکانم. دلم مثل روز اول صاف و سپید میشود. آنوقت همه شاد میشویم. خدا به من و همهی موجودات زمین، سبد سبد امید هدیه میدهد و دوباره بهار میآید.
ارسال نظر در مورد این مقاله