ماجراهای آقای یکدفعه
فقط ایرانی!
مجید ملامحمدی
1. روی شیشه یک مغازه نوشته بود: اسباببازیهای قشنگ ایرانی
(تصویر آقای یکدفعه که زل زده به شیشهی یک مغازه، ننه هم در کنار اوست.)
2.
یکدفعه: ایرانی بخرم یا خارجکی؟
ننه: ایرانی بخر ننه! مگر تو خارجکی هستی؟
(تصویر هر دوتا که غرق صحبت هستند و مغازهدار هم با تعجب نگاهشان میکند.)
3.
- بیا این عروسک، نصف قیمته... خیلی هم قشنگ و محکمه!
(تصویر یک مرد با عینک دودی که یک عروسک باربی را نشان یکدفعه و ننه میدهد.)
4.
ننه: نه بابا، این عروسک به آدمای ما شباهت نداره!
(تصویر ننه که عروسک باربی را وارونه کرده. چند تا کلاغ و گربه دارند نگاهش میکنند.)
5. آنها پشیمان شدند و رفتند.
(تصویر ننه و یکدفعه که دارند میروند؛ اما مرد عینکی دارد بهشان التماس میکند.)
6.
اگه دست از سر پسرم برنداری...
(تصویر ننه که کفگیر به دست دارد و مرد عینک دودی را تهدید میکند. گربهی چاق ننه هم با عصبانیت نگاهش میکند.)
7.
- داییجان! چرا جنس وطنی نمیخری تا تولیدکنندهی ما ورشکست نشه؟
(تصویر یکدفعه که دارد با تلفن حرف میزند. داییاش کلهاش را از گوشی تلفن بیرون کشیده است.)
8.
ننه: ورشکست یعنی چی؟
یکدفعه: یعنی اینکه تو کارش ضرر کنه و بیچاره بشه!
(تصویر ننه و یکدفعه – ننه کفگیر به دست است و گربه تپله کنارش.)
9.
ننه و یکدفعه با هم: آقا یه اسباببازی وطنی بهمون بده؛ یه عروسک و یه ماشین!
(تصویر ننه و یکدفعه در کنار مغازه اسباببازی فروش با مرد اسباببازی فروش.)
10.
- آقا، لطفاً از من خرید کنید!
(تصویر مرد عینک دودی که دارد به عابران التماس میکند؛ اما کسی به او محل نمیگذارد.)
ارسال نظر در مورد این مقاله