پسندیده
سیدمحمد مهاجرانی
امام رضاm به محلهی «بلاشاد» رسید. بلاشاد یکی از محلههای نیشابور بود. مردم بلاشاد مثل مردم مدینه که برای استقبال پیامبر خداj شادی میکردند، از خانهها بیرون آمدند و دور امامm حلقه زدند. هر کسی دوست داشت میزبانِ بهترین انسان روی زمین باشد.
مَرکب(1) امام رضاm، مثل شتر رسول خداj آرام آرام در کوچههای بلاشاد حرکت میکرد.
پیرزنی مهربان و خوشقلب در بلاشاد زندگی میکرد. او نیز آرزو داشت میزبان امام باشد. سرانجام انتظار پیرزن به پایان رسید. امام رضاm وارد کوچهی آنها شد. چشمها جوشید و دستها به نشانهی احترام بالا رفت. اهل محل مثل پروانه به سوی مَرکب امام پر کشیدند.
امام جلو آمد و نزدیک خانهی پیرزن رسید. پیرزن با چشمهای روشنش نگاهی به امام انداخت و گفت: «ای پسر رسول خدا! جان ما قربان شما! ممکن است به خانهی ما تشریف بیاورید؟»
امام مهربان با رویی خندان، دعوت پیرزن را پذیرفت و خانهی او را پسندید.
اهالی کوچه و مردم بلاشاد دور خانهی پیرزن جمع شدند و با خود میگفتند: «خوش به حالش! چه سعادت بزرگی!»
از آن روز به بعد مردم بلاشاد، نام پیرزن را «پسندیده» گذاشتند؛ زیرا امام رضاm در بین تمام خانههای بلاشاد، خانهی او را پسندیده بود.
پینوشت:
1. حیوانی که بر آن سوار شوند؛ مثل اسب، شتر و الاغ.
ارسال نظر در مورد این مقاله