ماجراهای آقای یکدفعه 8
در مسابقه
مجید ملامحمدی
1. قرار بود در شهر، مسابقهی دو برگزار شود.
- ببین ننه، من پیراهن مسی دارم!
- اسی دیگه کیه؟
(تصویر آقای یکدفعه که یک پیراهن ورزشی شماره 10 را در دست گرفته و ننه نگاهش میکند.)
2.
- نه ننهجان، مسی... مسی یه وزنهبردار خارجکیه!
(تصویر ننه که در خیال خودش یک وزنه بردار لاغر با پیراهن ده را میبیند که یک گاو را بلند کرده است.)
3.
یکدفعه هر چه دارد از دیگران قرض گرفته.
- هم کفشم هم پیراهنم هم کلاهم هم شلوارم همه خارجکیه!
(تصویر یکدفعه که کفش اسکیت به پا دارد و لباسهایش گشاد هستند.)
4. روز مسابقه!
داور: «آقای یکدفعه این چه وضعیه؟»
(تصویر داور که سوت به دهان با تعجب به یکدفعه خیره شده، چند مرد به او میخندند.)
5.
- خوب من مسیِ دونده هستم!
- چی؟ ... مسی که فوتبالیسته!
(تصویر دوندههای دیگر که دلشان را از خنده گرفتهاند.)
6.
- با این کفشا زمین میخوری جانم!
(تصویر داور که دارد به یکدفعه هشدار میدهد.)
7. شروع...
ننه: اسی یکدفعه، اسی یکدفعه!
(مسابقه شروع شده. اسی دارد با همان کفشها میدود. ننه بلندگو به دست او را تشویق میکند.)
8.
- وای یییی...
(تصویر یکدفعه که کلهمعلق شده و چند نفر روی هم افتادهاند.)
9. بیمارستان ورزش!
- آی پای، آی دستم، آی سرم...
(تصویر یکدفعه که تمام تنش به جز چشمهایش باند پیچی است. ننه دارد گریه میکند.)
10.
- ای هوار! من نمیخوام مسی باشم.
ننه: اسی یکدفعه ... اسی ننهجان!
(تصویر یکدفعه که دارد باندها را باز میکند. ننه و پرستار او را گرفتهاند.)
ارسال نظر در مورد این مقاله