عزیزم خیلی ممنون

10.22081/poopak.2017.64545

عزیزم خیلی ممنون


حکایت فرشته‌ها

عزیزم خیلی ممنون

غلامرضا حیدری‌ابهری

مدرسه‌ی رضا، آن‌طرف خیابان است. او هر بار که می‌خواهد به مدرسه برود، باید از خیابان عبور کند. حداقل باید روزی دوبار از خیابان رد بشود. امروز که به مدرسه می‌رفت، مرد نابینایی را دید که این‌طرف خیابان ایستاده بود. او هم می‌خواست از خیابان رد بشود. رضا پیش آن مرد نابینا رفت و دست او را گرفت. بعد هم برای عبور از خیابان کمکش کرد و او را به پیاده‌رو رساند. مرد نابینا، لبخندی زد و به رضا گفت: «عزیزم خیلی ممنون...»

هرکس با نابینایی همراه شود و به او برای رفتن به جایی کمک کند، خدا پاداش‌های فراوانی به او می‌دهد. تا زمانی هم که همراه آن نابینا باشد، ما فرشته‌ها بر او درود می‌فرستیم.(1)

1. این داستان با استفاده از یک حدیث از پیامبرj اسلام نوشته شده است.

CAPTCHA Image