مجید ملامحمدی
گلدان چه گناهی کرده؟
1. (تصویر ننه و خالهجان که هر دو کنار هم نشستهاند. خالهجان شکل ننه است. یکدفعه هم با خوشحالی به او تخمه تعارف میکند.)
خالهجان: آره خاله، یادش بخیر! ما بچه بودیم و پدرمان از چشمه آب میآورد.
2. (تصویر مردم که دور چشمه جمع شدهاند. هر کدام کوزه دارند و به هم لبخند میزنند. بابای ننه هم دارد کوزهای را از آب پر میکند.)
ننه: اون وقتها لولهکشی آب نبود؛ اما برف و باران زیاد بود.
3. (تصویر باران که دارد میبارد. مردم در روستا دارند خدا را شکر میکنند.)
یک پیرمرد: خدا را شکر که امسال هم برف و باران زیاد باریده!
4. (تصویر ننهجان و خالهجان که هر دو جوان هستند. یکی از چاه آب میکشد. یکی توی باغچه میریزد. بابا هم کنارشان است.)
بابای ننهجان: دخترهای گلم، باغچه را به اندازه آب بدهید؛ نه کم نه زیاد!
5. (تصویر زمان حال. آقای یکدفعه گلدان بزرگ خانه را بغل کرده است. ننه و خالهجان تعجب کردهاند.)
خالهجان: ای وای! داری چه میکنی؟
یکدفعه: میخواهم این گلدانها را دم در بگذارم.
6. (تصویر ننه که از دست یکدفعه عصبانی است. یکدفعه گلدان بهدست حسابی عرق کرده است.)
ننه: چرا؟
یکدفعه: چون این گلدانها آب خانهی ما را تمام میکنند!
7. (تصویر ننه و خالهجان که گلدان را دارند از دست او میکشند.)
خالهجان: آخه خاله این حیوونکیها هم مثل ما باید آب بخورند!
8. (تصویر ننه و خالهجان و یکدفعه خالهجان دارد با یک لیوان به گلدان آب میدهد.)
خالهجان: یکدفعهجان، آب را باید به اندازه مصرف کنیم. نه اینکه به این زبونبستهها آب ندهیم!
ارسال نظر در مورد این مقاله