ماجراهای آقای یکدفعه 14 | ||
![]() | ||
مجید ملامحمدی گلدان چه گناهی کرده؟ 1. (تصویر ننه و خالهجان که هر دو کنار هم نشستهاند. خالهجان شکل ننه است. یکدفعه هم با خوشحالی به او تخمه تعارف میکند.) خالهجان: آره خاله، یادش بخیر! ما بچه بودیم و پدرمان از چشمه آب میآورد. 2. (تصویر مردم که دور چشمه جمع شدهاند. هر کدام کوزه دارند و به هم لبخند میزنند. بابای ننه هم دارد کوزهای را از آب پر میکند.) ننه: اون وقتها لولهکشی آب نبود؛ اما برف و باران زیاد بود. 3. (تصویر باران که دارد میبارد. مردم در روستا دارند خدا را شکر میکنند.) یک پیرمرد: خدا را شکر که امسال هم برف و باران زیاد باریده! 4. (تصویر ننهجان و خالهجان که هر دو جوان هستند. یکی از چاه آب میکشد. یکی توی باغچه میریزد. بابا هم کنارشان است.) بابای ننهجان: دخترهای گلم، باغچه را به اندازه آب بدهید؛ نه کم نه زیاد! 5. (تصویر زمان حال. آقای یکدفعه گلدان بزرگ خانه را بغل کرده است. ننه و خالهجان تعجب کردهاند.) خالهجان: ای وای! داری چه میکنی؟ یکدفعه: میخواهم این گلدانها را دم در بگذارم. 6. (تصویر ننه که از دست یکدفعه عصبانی است. یکدفعه گلدان بهدست حسابی عرق کرده است.) ننه: چرا؟ یکدفعه: چون این گلدانها آب خانهی ما را تمام میکنند! 7. (تصویر ننه و خالهجان که گلدان را دارند از دست او میکشند.) خالهجان: آخه خاله این حیوونکیها هم مثل ما باید آب بخورند! 8. (تصویر ننه و خالهجان و یکدفعه خالهجان دارد با یک لیوان به گلدان آب میدهد.) خالهجان: یکدفعهجان، آب را باید به اندازه مصرف کنیم. نه اینکه به این زبونبستهها آب ندهیم! | ||
آمار تعداد مشاهده: 17 |
||
|
![]() | ![]() |
![]() | ![]() |
بیشتر |