نگاه آشنا
منیره هاشمی
کتابم را که وا کردم
همان اول تو را دیدم
تو خندیدی به روی من
به تو آهسته خندیدم
□□□
نگاه آشنای توست
شروع درسهای من
برای من دعا کردی
موفق میشوم حتماً
□□□
نوشته زیر عکس تو
دوتا از گفتههایت را
تو نزدیک خدا هستی
امام مهربان ما
**********
لحظهی افطار
طیبه شامانی
با دو نان بربری
باز هم بابا رسید
مادرم در کاسهای
آش را کمکم کشید
پر شده در خانهمان
بوی چای تازهدم
ظرف خرما را گذاشت
روی سفره خواهرم
لحظهی افطار شد
لحظهی خوب دعا
روزه را وا میکنیم
باز با نام خدا
ارسال نظر در مورد این مقاله