دستتش را محکم‌تر بگیر

10.22081/poopak.2018.66516

دستتش را محکم‌تر بگیر


زیر چتر مهربانی

اکرم الف‌خانی

رهبر عزیزمان فرموده‌اند: «رابطه‌ی خود را با خدا مستحکم کنید.»(1)

توی بازار بودیم. دستم توی دست مامان بود. چشم‌های من از یک عالمه چیزهای خوشگل رد می‌شد. یک‌دفعه یک گیره‌سر شبیه پروانه دیدم. مثل پروانه پر زدم و رفتم‌ سمتش. نگاهش کردم. مطمئن بودم به موهای من خیلی می‌آید. مامان را صدا کردم. مامان نبود. دویدم همه جا را نگاه کردم. دست مامان را گم کرده بودم.

نشستم وسط شلوغیِ بازار. بلندبلند گریه کردم. خیلی ترسیده بودم. به آسمان نگاه کردم. دنبال خدا می‌گشتم. توی دلم گفتم: «خدایا دست‌های مامانم را به من برسان!»

دستی موهای سرم را که گیره‌سر پروانه نداشت، ناز کرد. یک خانم بود. چهره‌اش شبیه خاله مهری مهربان بود. پرسید: «عزیزم چرا نشستی این‌جا؟ چرا گریه می‌کنی؟»

گفتم: «گم شدم! دست‌هایم توی دست‌های مامانم بود؛ اما یک‌دفعه از او دور شدم!»

خانم مهربان گفت: «شماره‌ی گوشی مامان رو حفظی؟»

خوش‌حال شدم. عددها را که دانه‌دانه حفظ کرده بودم، گفتم. خانم مهربان به مامان زنگ زد. مامان بعد از پنج دقیقه آمد. پریدم بغلش. از خانم مهربان تشکر کردیم. دست مامان را محکم‌تر گرفتم. گفتم: «مامان گم شدن چه‌قدر ترسناکه!»

مامان گفت: «عزیزم، هر وقت از هر چیزی ترسیدی خدا را صدا بزن و از او کمک بخواه! او حتی سریع‌تر از من سراغت می‌آید؛ چون خدا مهربان‌تر از مادر است.»

به آسمان نگاه کردم‌. گفتم: «چند بار دیده‌ام عزیزجون آخر نماز دست‌هایش را بالا می‌برد و اسم خدا را می‌گوید، حتماً او هم کمک می‌خواهد.»

مامان لبخند زد و گفت: «مادربزرگ زن باخدا و مهربانی است. او رابطه‌ی خوبی با خدا دارد و همیشه برای همه‌ی بندگان خدا دعا می‌کند.» دست مامان را محکم‌تر گرفتم. احساس آرامش داشتم. با این فکر، دلم مثل همان پروانه‌ی گیره‌سر پر زد؛

به سمت دشت‌ها!

به سمت آسمان!

به سمت خودِ خدا!

1. منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ نشر و آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای. خطاب به گروهی از دختران تهرانی که برای جشن تکلیف به دیدن ایشان رفته بودند.

CAPTCHA Image