گفتوگو از: سارا بهمنی
احسان مهدی زمینهی فعالیتش گسترده است. مجری بازیگر، مدیر دوبلاژ، نویسنده، کارگردان، تهیه کننده و... حالا هم بیشتر بچهها او را میشناسند و به او و برنامههای تلویزیونیاش علاقهمند هستند. آقای مهدی وقتی کوچک بوده مجلهی پوپک میخوانده است.
برایمان از خودتان بگویید؟
احسان مهدی هستم. متولد 12/7/1363 و الآن هم فعالیتهایی مثل مجری بازیگر، گوینده، مدیر دوبلاژ، نویسنده، کارگردان و تهیه کنندگی را انجام میدهم.
از چه زمانی شروع به فعالیتهای هنری کردید؟
از کوچکی؛ چون خانوادهام یک جورایی در کار هنر بودند. پدربزرگم، پدر و عمویم کار کودک میکردند. اینها باعث شد که وارد دنیای هنر بشوم. من با علاقهی خودم وارد دنیای هنر شدم و خدا را شکر میکنم که از طریق هنر زندگی میگذرانم.
استادهایتان چه کسانی بودهاند؟
در کار نمایش، تئاتر، بازیگری و در کل شناخت این هنرها، خانوادهام استادم بودهاند. در کار دوبلاژ هم استاد جلیلوند.
چه تئاترهایی را کار کردهاید؟
حدود سی تا تئاتر کار کردهام. در کنار بازیگریِ این تئاترها، دستیار و کارگردان هم بودهام؛ اما اگر بخواهم چند تئاتر کودک که بازی کردهام را نام ببرم، «خاله سوسکه»، «سلطان شکمو»، «دلقک سیرک»، «آی آدمیزاد»، «شغل شریف بابا»، «قصهی سیب»، «لحظهی تصمیم» و «گرگ بد گنده»، در ذهنم هست. (آهان!) «یک اختراع ساده» هم یکی دیگر از آنهاست.
از چه زمانی و چگونه پا به دنیای نمایش گذاشتید؟
از کودکی. اولین کارم در سال 1373 در سالن تئاترشهر تهران، نمایش «سرخ و سفید مثل هلو» به کارگردانی مرحوم پدربزرگم احمد مهدی بود. از آن موقع بود که کار حرفهای را شروع کردم. قبل از آن هم در سه- چهار سالگی که دیگر متوجه اطرافم میشدم، بین عروسکها و بچههای تئاتر بودم.
مخاطبان چه برخوردهایی با شما دارند؟ جالبترین نظر آنها چه بوده است؟
خدا را شکر مخاطبین همیشه به من لطف داشتهاند و تشویقم کردهاند. چه کار تلویزیونی، چه تئاتر و چه دوبله؛ البته اینها همه لطف خدا بوده است. جالبترین نظری که برایتان بگویم این است که وقتی بعضی از صداهای مختلف در انیمیشنها را برای بچهها اجرا میکنم، دهانشان باز میماند و حسابی تعجب میکنند؛ چون قبلاً آن فیلمها را دیدهاند، اما دوبلورش را نمیشناسند. این تعجبشان برایم خیلی جالب است.
الآن چه برنامههایی را در حال اجرا دارید؟
«یک، دو، سه، خنده» را در تلویزیون دارم اجرا میکنم. به عنوان نویسنده، کارگردان و تهیهکننده. همینطور کارهایی در دست دوبله دارم. یک کار هم برای ویدئو خانگی ساختهام به اسم قصههای ریزه میزه. (دیگه همینا!)
برنامههای آیندهیتان چیست؟
همچنان «یک، دو، سه خنده» را به شدت ادامه دهم. تصمیم دارم هر قسمت بهتر و بهتر شود. میخواهم انیمیشنهایی را که در آینده میآید به شکل خوب دوبله کنم. مشغول نوشتن یک مجموعه برای سینمای خانگی هستم. یک کتاب کودک هم میخواهم چاپ کنم. چاپ کتابم را تا به حال هیچ کجا نگفتهام، اولین بار است که در مجلهی شما میگویم. کتابم به صورت صوتی هم هست، سعی کردم با نمک و متفاوت باشد. رونماییاش را هم باز از مجلهی شما اعلام میکنم. یک فیلم هم در ذهنم هست که با دعای کوچولوها و مخاطبان عزیز شما خواهم ساخت.
با وجود دنیای گستردهی مجازی، چگونه میشود کودکان را به خواندن کتاب علاقهمند کرد؟
همه میدانیم دنیای مجازی این روزها غوغا کرده است. چهقدر خوب است مسئولینی که دغدغه دارند تا بچهها کتاب بخوانند، ترویج کتابخوانی را از همین دنیای مجازی شروع کنند.
مجلههای کودک و نوجوانی را که میشناسید، نام ببرید؟
فکر میکنم اگر به هر دههی شصتی بگویید مجلهای نام ببرد، کیهان بچهها و سروش را نام میبرد. مجلهی دانستنیها را هم که هنوز میخوانم. مجلهی خودتان، پوپک. مجلهی نبات که هر ماه کارهای صوتیاش را انجام میدهم.
مجلهی پوپک را چگونه میشناسید؟
همیشه پدرم برای من کیهان بچهها، سروش و پوپک میخرید؛ چون خودشان هم کار کودک انجام میداد. بعد مجلهها را برایم میخواند. من از همان زمان مجلهی شما را میشناختم. خیلی هم خوشحالم که با مجلهی دوران کودکیام برای بچههای امروز گفتوگو میکنم.
نظر پدر و مادرتان دربارهی فعالیت شما در تلویزیون و دنیای هنر چیست؟
پدر و مادرم که از کودکی علاقهی مرا به این رشته میدیدند، اجازه دادند این رشته را انتخاب کنم. از بچگی کسانی که میپرسیدند میخواهی چهکاره شوی؟ میگفتم: «بازیگر.» پدرم همیشه در کارهایم به من کمک میکند. مادر هم برنامههایم را دنبال میکند. بعد از هر برنامه تماس تلفنی میگیرند و انرژی میدهند. از همینجا ازشان تشکر میکنم و میگویم خیلی دوستشان دارم.
ازدواج کردهاید؟
بله. همسرم از گویندگان و دوبلورهای خوب هستند. سرکار خانم سیمین براتی.
به نظر شما کار برای کودکان سخت است یا آسان؟
به طور یقین کار کودک سخت است. همه کارهای هنری سخت است. سختیِ کار کودک این است که اگر بچهها از کارِ ما صداقت نبینند قبولِمان نمیکنند. بچهها را الکی نمیشود خنداند. همه چیزی را نمیشود گفت. در کنار آموزشی بودن باید سرگرمکننده هم باشد. بله! کار کودک سخت است.
چه وقتهایی فکر میکنید، خودتان هم کودک هستید؟
وقتی جلو دوربین بازی میکنم واقعاً کودک هستم. یک جاهایی در زندگی شخصی خودم هم کودکم. شاید به همین دلیل است میتوانم کار کودک انجام دهم.
علت اینکه بچهها اینقدر دوستتان دارند، چیست؟
یک، لطف خدا دو، لطف خدا و سه، لطف خدا. بقیهاش محبت مردم و بچهها. من تمام سعیام را میکنم بچهها را جدی بگیرم.
به نظرتان دنیای کودکان چهجور دنیایی است؟
پاک و زلال بدون هیچ گناهی. به خاطر همین بهشان میگویم برایم دعا کنند. دنیای پاک و بیآلایشی که میگویند همین دنیای کودکان است.
یکی از خاطرههای به یادماندنیتان را برایمان تعریف کنید؟
در هنگام ضبط فیلم وقتی به خنده میافتیم دیگر کاری نمیشود کرد، یادم هست شب عید و ساعت حدود دوازده و نیم یا یک بود که همین اتفاق افتاد و ما دائم میخندیدیم. عوامل پشت صحنه همه کلافه شده بودند. (با خنده تعریف میکند) ساعت یک شب بود و آنها میگفتند زود باشید، ولی ما نمیتوانستیم جلو خندهیمان را بگیریم.
اگر صحبتی با بچهها دارید بفرمایید.
از شما که این فرصت را در اختیار من قرار دادید تا با مخاطبانم صحبت کنم، خیلی تشکر میکنم. ممنونم از شما و مجلهی خوبتان. از بچهها میخواهم دعا کنند هیچ بچهای رنگ دکتر و بیمارستان نبیند و همهی بچهها که در بیمارستانها هستند خوب شوند.
آقای احسان مهدی با مهربانی به همهی پرسشهایمان پاسخ دادند. برایشان آرزو میکنیم در تمام کارهایشان موفق باشند.
ارسال نظر در مورد این مقاله