10.22081/poopak.2018.66570

کتاب

کتاب

مریم اسلامی

افتاده بودم توی دریا

اما لباسم تر نمی‌شد

با یک پری صبحانه خوردم

دیگر از این بهتر نمی‌شد

 

روی گل سرخی نشستم

بی‌آن‌‌که یک پروانه باشم

رفتم فضا سیّاره‌بازی

بی‌آن‌‌که دور از خانه باشم

 

در جنگلی بیدار ماندم

با بچه‌های یک کوالا

از یک درخت استوایی

تا ابرها رفتیم بالا

 

ای وای خیلی خوش گذشته

حالا کمی باید بخوابم

به‌به چه جاهای عجیبی

با خود مرا برده کتابم!

****

 

کتاب تازه

راحمه شهریاری

پدر خوب کفش‌دوزک گفت:

«پسرم توی فصل تابستان

در کنار شنا و پروازت

یک کمی هم کتاب تازه بخوان»

 

کفش‌دوزک نفس‌زنان و سریع

سوی کفاشی محله دوید

دو – سه‌تا کفش دوخت در آن‌جا

با حقوقش کتاب تازه خرید

CAPTCHA Image