توی جاده‌ی امید

10.22081/poopak.2018.66741

توی جاده‌ی امید


وقتی باران می‌بارد...

به کوشش: طیبه رضوانی

در کنار نور آفتاب، رنگین‌کمان زیبا از پشت ابرها بیرون می‌آید و با من دالّی‌بازی می‌کند.

ریحانه فلاح- یازده‌ساله

دنیا برای مردم قشنگ‌تر می‌شود و بوی گل‌ها و سبزه‌ها همه جا را پر می‌کند.

فاطمه‌سادات حسینی- ده‌ساله

از خدای مهربان تشکر می‌کنم؛ چون آلودگی هوا کم‌تر می‌شود و آسمان زیباتر از قبل می‌شود.

زینب نگینی- ده‌ساله

دلم می‌خواهد بدون چتر زیر باران بچرخم و قدم بزنم و از روی چاله‌های کوچک پر آب بپرم و اصلاً نگران گِلی شدن شلوارم نباشم.

محمدمهیار نویدفر- یازده‌ساله

زمین خیلی خوشگل می‌شود و گل‌ها قرمزتر می‌شوند.

محمدمهدی نویدفر

دلم پرواز کردن می‌خواهد، با دوتا بال سفید. دلم می‌خواهد در آسمان ابری برای خودم بچرخم و دانه‌های باران روی صورتم بخورد.

زهرا تمنایی- سیزده‌ساله

هوا سرد می‌شود دلم می‌خواهد صورتم را زیر باران بگیرم و شعر بخوانم و راه بروم.

امیرحسین عابدینی- یازده‌ساله

بوی خاک باران‌خورده همه جا می‌پیچد و من دلم می‌خواهد با چترم زیر باران راه بروم.

فاطمه عابدینی- یازده‌ساله

شاپرک خودش را در آیینه‌ی قطره‌های باران نگاه می‌کند و اشک شوق از چشم چشمه‌ها و رودها جاری می‌شود و ماهی‌های حوض مادربزرگ برای تماشای رقص قطره‌ها به سطح آب می‌آیند...

زهرا بنفشه- دوازده‌ساله

آسمان تیره می‌شود. بعد از باران هم یک رنگین‌کمان زیبا به دنیا می‌آید و شهر ما تمیز می‌شود.

مهسا اکبریان- هفت‌ساله

CAPTCHA Image