10.22081/poopak.2018.66747

بابای خواب‌آلود

اسماعیل صوفی‌نژاد

امروز هم ناراحتم

هم خسته و بی‌حوصله

گفتم به بابا وقت شام

از دست تو دارم گله

*

چون گفته بودی ماه قبل

هر شب برایم وقت خواب

یک قصه می‌گویی و بعد

می‌خوانی حتماً یک کتاب

*

یک ماه از قولت گذشت

بابای ناز و خوب من

از دست تو ناراحتم

چیزی بگو؛ حرفی بزن

*

دیدم که امشب باز هم

چشمان خود را بسته‌ای

با این همه کار و تلاش

حتماً تو خیلی خسته‌ای

*

من می‌شوم بابای تو

می‌خوانم امشب یک کتاب

نی‌نی خواب‌آلود من

لالا کن و پیشم بخواب

******

 

ایران من

طیبه شامانی

یک چتر سبز پر از گل

روی سرت می‌گذاری

یک عالمه کوه و دریا

یک عالمه رود داری

 

هر جای دنیا که باشم

تو اولین انتخابی

یک گربه نه، یک پلنگی

بین دو دریای آبی

CAPTCHA Image