10.22081/poopak.2019.66817

خانواده - گلدان

خانواده

مریم اسلامی

یک گربه‌ی کوچولو

در کوچه‌ی ما بود

می‌رفت و می‌آمد

غمگین و تنها بود

 

یک دفعه پیدا شد

داداش زیبایش

او را صدا کردند

مامان و بابایش

 

دنبال آن‌ها رفت

 

 

مثل نسیم و باد

با خانواده‌ی او

خوش‌حال بود و شاد

*****

 

گلدان

سعیده موسوی‌زاده

گلدان خالی غصّه می‌خورد

در سایه، زیرِ سقف ایوان

نه خانه‌ی زیبای گل بود

نه دوست با گنجشک و باران

 

تا این‌که مامان قمری آمد

دنبال لانه گشت و چرخید

گلدان تعارف کرد و او هم

گلدان خالی را پسندید

 

با همسرش آقای قمری

 

 

یک مشت برگ و ساقه آورد

یک ماه در گلدان خوش‌بخت

با جوجه‌هایش زندگی کرد

 

CAPTCHA Image