10.22081/poopak.2019.66818

خنده منده

ماجراهای آقای خوش‌خیال (تنبلی)

سیدناصر هاشمی

همسر آقای خوش‌خیال دید نصف شب شده و شوهرش هنوز بیدار است. ازش پرسید: «چرا نمی‌خوابی؟»

آقای خوش‌خیال جواب داد: «یه آلو خوردم، ولی حوصله ندارم برم هسته‌اش را بیندازم سطل زباله. منتظرم تا خودش توی دهانم تجزیه شود و از بین برود.»

آقای خوش‌خیال آمد منزل دید بچه‌هایش دارند تلویزیون نگاه می‌کنند، آن هم اخبار انگلیسی. خوش‌حال شد و رو به همسرش گفت: «می‌بینی خانم، بچه‌ها آن‌قدر به زبان خارجی علاقه‌مند هستند که دارند اخبار انگلیسی نگاه می‌کنند.»

دختر آقای خوش‌خیال گفت: «نه بابا، به زبان علاقه نداریم، کنترل تلویزیون افتاده پشت مبل حوصله نداریم برش داریم.»

همسر آقای خوش‌خیال بچه‌هایش را جمعه صبح زود بیدار کرد و گفت: «بچه‌ها زودتر پاشید که تنبلی، پدرِ همه عادت‌های بد است.»

پسر از زیر پتو گفت: «عیبی ندارد مامان، پدر است و احترامش واجب است.»

موقع ناهار پسر آقای خوش‌خیال به خواهرش گفت: «آبجی می‌شه بری برام آب بیاری.»

خواهرش جواب داد: «شرمنده من خودم از تشنگی دارم هلاک می‌شم، ولی از تنبلی به جای آب دارم ماست می‌خورم.»

آقای خوش‌خیال صبح زود داشت می‌رفت سرِ کار. ازش پرسیدند: «چرا این‌قدر زود می‌ری؟»

جواب داد: «آخه شما نمی‌دانید که توی خانه نمی‌شود کار کرد، ولی توی اداره می‌شود خوابید.»

آقای خوش‌خیال جوراب‌هایش را پیدا نمی‌کرد. از تنبلی حوصله نداشت دنبال‌شان بگردد. رفت توی اینترنت سرچ کرد: «جوراب‌های من کو؟»

آقای خوش‌خیال بعد از غذا به پسرش گفت: «این دوغ اضافی است، ببر بذار یخچال.»

پسرش به خاطر این‌که از جایش بلند نشود، کل دوغ را خورد و گفت: «بفرمایید دیگه لازم نیست بره توی یخچال.»

به آقای خوش‌خیال گفتند: «چرا در ماه فقط یک روز ورزش می‌کنی؟ همیشه ورزش نمی‌کنی؟»

آقای خوش‌خیال هم که حوصله‌ی ورزش نداشت، جواب داد: «خب از اسمش (ورزش صبحگاهی) پیداست، باید «صبح» ورزش کرد آن هم «گاهی» نه همیشه.»

آقای خوش‌خیال داشت آب هویج می‌ریخت توی چشمش. همکارش گفت: «مرد حسابی چرا آب هویج را می‌ریزی توی چشمت؟»

آقای خوش‌خیال جواب داد: «تنبلی چشم دارم، دکتر گفته باید آب هویج استفاده کنم.»

CAPTCHA Image