گزارش و گفتوگو: سارا بهمنی
شاه فراری شده، سوار گاری شده. آن روزها که من و شما هیچکداممان نبودیم، پدر و مادرها و پدر و مادربزرگهایمان، جملهها و شعرهای کوتاه زیبایی را حفظ میکردند و با فریاد زدن آنها به دنبال آن بودند تا شاه بدجنس را از سرزمینشان بیرون کنند. آنها در خیابانها جمع میشدند، فریاد میزدند که «نظام شاهنشاهی نابود باید گردد.» شاه که برای خودش سربازهایی داشت، دستور میداد تا به سمت بزرگترهای ما شلیک کنند، ولی هیچکس از آن توپ و تانکها نمیترسید. تازه برایشان میخواندند: «یا مرگ یا خمینی.» یا «توپ، تانک، مسلسل دیگر اثر ندارد، شاه به جز خودکشی راه دگر ندارد.»
شعارها باعث میشد تا انقلابیها قوی شوند و طرفداران شاه ضعیف. در این گزارش میخواهم شعارهایی را که یاد گرفتهام برای شما بنویسم تا شما هم مثل من با آنها آشنا شوید.
برای امام خمینی رهبر انقلاب:
ایران کشور ماست، خمینی رهبر ماست، الله یاور ماست، خمینی رهبر ماست.
تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست.
لحظه به لحظه گویم، زیر شکنجه گویم، یا مرگ یا خمینی.
تمام مردم امید و باور داشتند که رهبرشان پیروز میشود:
شب تاریک ملت روز گردد، خمینی عاقبت پیروز گردد.
در راهپیماییها همهی مردم از کارگر، معلم، کشاورز و... حضور داشتند و متحد بودند.
اختلاف و دورنگی حرام است، رمز پیروزی در این کلام است.
مردم حرف دلشان را در شعارها میگفتند و از رهبرشان میخواستند، کمکشان کند.
خمینی بتشکن، ریشهی شاهو بکن.
نهضت ما حسینیه، رهبر ما خمینیه.
ارتش ایران حسینی شده، رهبر ایران خمینی شده.
مردم خیلی از شاه و حکومت فاسدش بیزار بودند:
تا مرگ شاه خائن نهضت ادامه داره
امروز هوا ابریه مردن شاه حتمیه
تا شاه کفن نشود این وطن وطن نشود
ای شاه خائن، آوارهگردی، کُشتی جوانان وطن، آه و واویلا، کردی هزاران تن کفن، آه و واویلا، مرگ بر شاه، مرگ بر شاه.
برای طرفدارهای شاه هم میخواندند:
ازهاری بیچاره ای سگ چارستاره
نه شاه میخوایم، نه شاپور، لعنت به هر دوتاشون.
در تمام شهرها تظاهرات بود:
خون گرفته ایران را
قزوین و خراسان را
کشتند جوانان را
حامیان قرآن را
مرگ بر این شاه، مرگ بر این شاه
بالأخره با خبر خروج شاه از ایران در روز 26دی سال 1357، در سراسر شهرها جشن برپا میشود. مردم به خیابانها میآیند. مجسمههای شاه را سرنگون میکنند. رانندگان چراغهای ماشینشان را روشن میگذارند. مردم با نقل و شیرینی خروج آخرین شاه ستمگر را جشن میگیرند.
آقای علی محمدی، در زمانی که مردم این شعارها را میدادند حضور داشته است و در بین آنها شعار میداده است. ازشان چندتا سؤال کوتاه میپرسم.
شعارهای زمان انقلاب را برایمان میگویید؟
من شعار اللهاکبر، خمینی رهبر را هیچوقت فراموش نمیکنم. این شعار را همه میگفتند.
روزهای انقلاب چه حال و هوایی داشت؟
جمعیت توی خیابانها فریاد میزدند. مردم خودشان خیابانها را تمیز میکردند. همه چیز دست مردم بود. یکی داوطلب میشد و در خانه بچهها را نگهداری میکرد و بقیه به تظاهرات میرفتند.
شما آن روزها چه فعالیتهایی انجام میدادید؟
من هم همراه جمعیت بودم. شعارها کوتاه و آسان بود و همه زود یاد میگرفتیم. وای به حالت بختیار، اگر خمینی دیر بیاد!
امیرعلی مثل ما، زمان انقلاب نبوده است. ازش میپرسم: امیرعلی فکر میکنی شاه کی بوده؟
شاه خوب نبوده. شاه همه را میکشته و همه را زندانی میکرده.
شعارهای زمان انقلاب را بلدی؟
بله ما توی مدرسه 22 بهمن جشن داریم و شعارها را هم بلد هستم. استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی. وای اگر خمینی حکم جهادم دهد، ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد.
دوست داشتی در زمان انقلاب بودی؟
بله، خیلی دوست داشتم. حالا هر سال 22 بهمن، خیلی وقتها با همکلاسیهایمان میرویم راهپیمایی و شعار میدهیم.
شعارهای انقلاب را دوست داری؟
بله، شعرها و آهنگهای آن دوران را دوست دارم. وقتی تلویزیون آن سرودها و آهنگها را پخش میکند من هم توی خانه با آنها میخوانم.
شعارها و آهنگهای انقلاب به همهیمان حال خوب میدهد. بچههای کاپشن پوشیده و کلاه به سر، که در سرمای زمستان با دستهای کوچکشان پرچمی را تکان میدهند و همراه بزرگترهایشان علیه دشمنان این مرز و بوم شعار میدهند. یادشان به خیر!
خانم فاطمه داوودی از همان شیرزنهایی هستند که در تظاهراتها شرکت کردهاند. شما چگونه در راهپیماییها شرکت میکردید؟
خانوادهام میترسیدند که تنهایی در تظاهرات شرکت کنم. همیشه همراه دوستم میرفتم. خوشحال بودیم که برای انقلاب داریم تلاش میکنیم. وقتی به تظاهرات حمله میشد، همه پراکنده میشدند و در کوچهها میرفتند. عدهای انگار منتظر ما بودند تا سریع درِ خانهیشان را برایمان باز کنند و پنهان شویم.
چه شعاری میدادین؟
بیشترین شعاری که میدادیم مرگ بر شاه بود.
خانههایی که پناهتان میدادند، یادتان هست؟
بله، اگر دوباره به سمت آن کوچهها بروم، خانهها یادم میآید. زمان انقلاب حس و حال خوبی وجود داشت. همهی مردم مثل یک خانواده شده بودند.
سهیل، کلاس ششم است و برایمان میگوید زمان انقلاب را چگونه تصور میکند.
سهیل، تو زمان انقلاب نبودی. چه تصوری داری؟
فیلمهایش را در تلویزیون دیدهام. ساواکیها خیلی ترسناک هستند. کسانی که اعلامیه چاپ میکردند را دوست دارم، خیلی شجاع بودند. هر وقت که از دست ساواکیها فرار میکنند برایشان دست میزنم، ولی وقتی ساواکیها میگیرندشان میخواهم تلویزیون را خاموش کنم. خیلی میترسم.
با همکلاسیهایت دربارهی انقلاب حرف میزنین؟
بله، بیشتر زمان دههی فجر که حال و هوای مدرسه هم مثل زمان انقلاب میشود. ما عکسهای امام و انقلابیها را به دیوار میزنیم.
ارسال نظر در مورد این مقاله