مریم یوسفی
نمیدانستم اسمم از اول چه بود؟ ولی خودم را دوست داشتم. همیشه شاد بودم. همسایههایم آسمان، خورشید، ماه و ستارهها بودند. همسایههایی دوستداشتنی! آسمان آبی، خورشیدی مهربان که با آفتاب گرمش صورتم را نوازش میداد. ماه هم که شبها برای من و ستارهها قصه میگفت و ما شاد بودیم و میخندیدیم و کمکم به خواب میرفتیم.
روزهای قشنگی داشتیم، زمانی که آشیانهای برای لکلکها میشدم. روزهایی که دو لکلک مهربان به کمک هم آشیانهای روی سرم میساختند. لکلکها مراقب تخمهایشان بودند تا جوجهها سر از تخم بیرون بیاورند. آنها از جوجههایشان مراقبت میکردند تا کمکم بزرگ شوند؛ اما همین که بزرگ میشدند، چمدانشان را میبستند و به جاهای دور سفر میکردند؛ اما همبازی من باد بود. گرگم به هوا بازی میکردیم. او میآمد، برایم آواز میخواند، میخندید و در آخر هم با خندههایش قلقلکم میداد و بازی تمام میشد، ولی باد دلش میخواست که من دوباره با او بازی کنم...
اکنون سالها از آن روزها میگذرد. دیگر لکلکها به اینجا نمیآیند؛ ولی خورشید هنوز هم مهربان است. ماه هم هر شب برایمان قصه میگوید. باد هنوز هم بازیگوش است. دوستش دارم. رفیق قدیمی است. راستی، حالا میدانی اسمم چیست! من بادگیرم.
بادگیر
یکی از نشانههای تمدن ایرانی، بادگیر است. در زمانهای قدیم برای اینکه هوای بیرون به داخل خانه جریان پیدا کند و خنکتر شود، بادگیر را روی بام خانهها میساختند. بیشتر این بادگیرها در مناطق گرم و خشک، مانند شهرهای یزد، نایین، کرمان و همینطور مناطق گرم و مرطوب جنوب کشور مانند بندرعباس، بوشهر، بندر لنگه، قشم و... میتوان دید؛ اما شهر یزد به شهر بادگیرها معروف است.
بادگیرهای ایران انواع مختلفی دارند که عبارتاند از:
1. بادگیرهای اردکانی
2. بادگیرهای کرمانی
3. بادگیرهای یزدی
از خصوصیات دیگر بادگیرها میتوان از اثر دودکش بودن آنها نام برد. زمانی که باد جریان ندارد، بادگیر باعث میشود هوای گرم از داخل بادگیر بالا برود و هوا در خانه جریان پیدا کند.
ارسال نظر در مورد این مقاله