در باغ مهربانی
روزهی گچی
مرتضی دانشمند
خانم صالحی یکی از معلمهای عجیب و غریب، در عین حال منظم و دوستداشتنیِ مدرسهی ماست. روز دوشنبه ساعت دوم که دینی داشتیم به کلاس آمد و مثل همیشه با سلامی بلند بچهها را غافلگیر کرد. سپس بدون اینکه منتظر جواب بماند یا نگاه کند کی با کتاب توی سر بغل دستیاش میزند، یا با گرفتن نیشگون دوستش را مثل فنر از جا میپراند، صاف رفت سراغ تابلو. بدون اینکه ثانیهای وقت را تلف کند ماژیک را برداشت و روی تابلو نوشت روزهی گچی. سپس به سمت بچهها چرخید و نگاهش را زوم کرد روی بچهها. هنوز صدای تق و توق صندلیها و پچپچ بچهها میآمد. خانم صالحی صدایش را بین سروصدای بچهها رها کرد.
- بچهها! کی تا حالا روزهی گچی گرفته؟
نگاه چند نفر از بچهها به دیوارهای گچی کلاس افتاد.
یکی- دو نفر گفتند ما.
خانم صالحی گفت: «شما میدانید روزهی گچی چیه؟»
سمیه گفت: «بله خانم من میدانم. روزهی گچی؛ یعنی اینکه از خوردن گچ پرهیز کنیم.»
بچهها خندیدند. یکی از بچهها گفت: «خانم اجازه! مگر کسی گچ میخورد؟»
خانم رو به سمیه کرد و گفت: «سمیهجان! خودت توضیح بده.»
- خانم یک بار من از امام جماعت مسجدمان شنیدم فرو دادن گرد و غبار غلیظ روزه را باطل میکند. من فکر میکنم گچ هم مثل گرد و غبار غلیظ است؛ یعنی اگر جایی باشیم که گچ باشه و مواظب نباشیم و گردهای گچ را فرو دهیم روزهیمان باطل میشود.
خانم گفت: «البته این هم خودش یه حرف درستیه، ولی منظور من چیز دیگه است. حرف گاف و چ اشاره دارد به گوش و چشم؛ یعنی دوتا از حواس پنجگانهی ما.»
ریحانه گفت: «خانم اجازه، من بگم؟»
- بگو عزیزم.
- یعنی اینکه چشم و گوش ما روزه بگیرد.
- چهطوری روزه بگیرد؟
سمیه به فکر فرو رفت. یکی از بچهها گفت: «یعنی وقتی روزه هستیم گریه نکنیم.»
بچهها خندیدند. خانم گفت: «یعنی اگه گریه کنیم روزهیمان باطل میشود؟»
ریحانه گفت: «خانم روزهی چشم، یعنی اینکه قطرهی چشم توی چشممان نریزیم.»
خانم گفت: «چه حرف جالبی، ولی چه اشکالی دارد؟»
ریحانه گفت: «مامانم میگوید اگر قطره که توی چشم میریزیم به حلق برسد روزه را باطل میکند؟(1) چون بین چشم و حلق یک راه خیلی کوچک وجود دارد.»
خانم گفت: «درسته، ولی منظور من از روزهی چشم و گوش چیز دیگه است.»
سمیه گفت: «خانم اجازه ما فهمیدیم. بگوییم؟ روزهی چشم، یعنی به چیزهای حرام نگاه نکنیم و روزهی گوش، یعنی به چیزهای حرام گوش نکنیم.»
خانم گفت: «آفرین سمیهجان! آفرین بچههای گلم! منظور من از روزهی چشم و گوش دقیقاً همین است. میدانید قلب ما مثل یک باغ پر از گل و شکوفه است. این باغ زیبا دوتا در دارد میدانید درهایش کداماند؟»
- بله، چشم و گوش.
- میدانید باغبان باغ کیه؟
- خودِ ما.
- بله، خودِ ما؛ اما... خدا از ما خواسته درِ باغ را روی موجودات بد ببندیم؛ یعنی مثل یک نگهبان شجاع و هوشیار دَم در بایستیم؛ و اگر موجوداتی؛ مثل بدگویی، غیبت، تهمت و دروغگویی خواست از درِ گوش وارد باغ شود بگوییم ورود ممنوع. اگر چیزهای بد از راه چشم خواستند وارد باغ شوند کرکرهی پلکها را پایین بکشیم و آنها را راه ندهیم.
درس امروز را با سخنی زیبا از امام صادقA به پایان میبریم. فقط یادتان باشد دفعهی بعد لیستی تهیه کنید از همهی موجوداتی که از آمدن به باغ ممنوعالورود هستند.
امام صادقA فرمود: إِذَا صُمْتَ فَلْیَصُمْ سَمْعُکَ وَ بَصَرُکَ؛ وقتی روزه میگیری باید چشم و گوش تو هم روزهدار باشند. (الکافی، ج ۴، ص ۸۷، ح ۱)
۱. بعضی از علما گفتهاند: ریختن دوا داخل چشم برای روزهدار اشکال ندارد. چنانچه مزه یا بوی آن به حلق برسد، کراهت دارد. عدهای هم گفتهاند: اگر یقین دارد به فضای حلق میرسد و فرو میرود، برای روزه اشکال دارد.
ارسال نظر در مورد این مقاله