پینما
پادشاه مردم آزار
مجید ملامحمدی
1. روزی فتحعلیشاه هوس کرد شعر بگوید.
فتحعلیشاه: فوری بروید شاعرمان صبا را به اینجا بیاورید.
2. فتحعلیشاه شعر تازهاش را برای صبا خواند.
فتحعلیشاه: شعر قشنگم چهطور بود؟
3. صبا: اعلیحضرت! شعرتان خوب نیست. بهتر است شما شاه باشید و شعر نگویید.
فتحعلیشاه: چی؟!
4. فتحعلیشاه: او را به طویله بیندازید!
ادامه در صفحه بعد
ارسال نظر در مورد این مقاله