پینما
کرونای دربهدر شده
مجید ملامحمدی
1
شاپرک طلایی: «چرا دیگه با من توی پارک بازی نمیکنی؟»
پسرک: «مگه قصهی من را نمیدانی؟!»
(تصویر پسرک ماسک به صورت دارد. پنجرهی اتاقشان باز است. شاپرک کوچولوی طلایی روی دستش نشسته، دارد با او حرف میزند.)
2
پسرک: «ما زندگی راحتی داشتیم؛ اما کرونا راحتی و آرامش را از ما گرفت.»
(تصویر حملهی کرونا ویروسها به شهر. مردم ترسیدهاند. بچهها دارند به خانههایشان میروند. کرونا ویروس اینجا و آنجا پراکندهاند.)
3
شاپرک: «من از ویروسها بدم میآید.»
پسرک: «آنها ویروسهای بدجنسی هستند.»
(تصویر یک کرونای چاق که دارد پشت گردن یک پیرمرد توی پارک را که ماسک نزده، دندان میگیرد. کروناهای دیگر بالای سر او، خوشحال و خندان در پرواز هستند.)
4
پسرک: «اما ما با این ویروسهای مزاحم مبارزه کردیم.»
(تصویر پسرک که ماسک زده و دارد در خیابان قدم میزند. آقا و خانمی هم با فاصله در کنار او هستند و ماسک بر صورت دارند.)
5
دخترک: «من از کرونای دربهدر شده نمیترسم.»
(تصویر دخترکی که جلوی آینهی دستشویی است و دارد میخندد. او در حال شستن دستهایش با صابون است. چندتا کرونای کوچک لای کفهای صابون مُردهاند.)
6
یک آقا: «آهای آقا چرا ماسک نزدهای؟!»
جوان: «برو بابا کرونا تمام شد!»
(تصویر یک مرد که ماسک دارد و توی خیابان دارد به یک جوان بدقیافه تذکر میدهد. آن جوان شرور ماسک ندارد؛ اما دارد سرفه میکند.)
7
یک پیرزن: «وای کرونا ویروسها دارن برمیگردن!»
(تصویر پیرزنی که دارد هوا را نشان میدهد. کرونا ویروسها توی آسمان هستند. پیرزن ماسک دارد؛ اما جوان شرور و بیماسک با وحشت به آنها نگاه میکند.)
8
یک پرستار: «ما باز هم کرونا را شکست میدهیم.»
(تصویر یک پرستار در کنار چند پرستار دیگر که توی بیمارستان ماسک زدهاند و نوشتهای توی دستشان دارند که متن آن هست: ما کرونا را شکست میدهیم.)
ارسال نظر در مورد این مقاله