مسافران بهشت
کشتیهای بدجنس آمریکایی
عباس عرفانیمهر
من یک قایق تندروی پیر هستم، ولی از روزهای جوانیام خاطرات قشنگی دارم. آن روزها جنگ بود. جنگ ایران و عراق. آمریکاییها هم بودند. یک روز کنار اسکله موجبازی میکردم. شنیدم که مردم حرفهایی میزدند. یکی میگفت: «ناوهای جنگی آمریکایی خیلی قوی هستند. به راحتی توی خلیجفارس میآیند و میروند. هیچکس جرئت ندارد به آنها نزدیک شود.» آن یکی میگفت: «قرار است اولین کاروان از نفتکشها با ناوهای جنگی و پرچم آمریکا از خلیجفارس رد شوند. آمریکاییها میخواهند با این کار قدرت ایران را مسخره کنند.» من خیلی ترسیدم. شب شد. صدای پا آمد. صدای پای چند بسیجی بود. اسم فرماندهی آنها نادر بود. نادر خیلی شجاع بود. آنها موتور من را روشن کردند و به وسط دریا رفتند. ناگهان طوفان شد. من بیشتر ترسیدم. چند بار نزدیک بود چپه شوم و به ته دریا بروم. دلم میخواست به ساحل بروم و با یک طناب به اسکله بچسبم؛ اما فرمانده نادر و دوستانش نمیترسیدند. آنها من را به اینطرف و آنطرف بردند و از طوفان رد شدند. فرمانده نادر دستور داد مینها را جلوی راه کشتیهای بدجنس آمریکایی بریزند. فرمانده که زیر لب قرآن میخواند، فرمان من را به طرف ساحل کج کرد و به ساحل رفت. چند ساعت گذشت. ناگهان صدای یک انفجار آمد. یکی از مینها به کشتیهای بدجنس خورده و منفجر شده بود. جلوی آن کشتی بدجنس خراب شده بود. فرمانده نادر وقتی فهمید خوشحال شد. صورت دوستانش را بوسید. از خدا تشکر کرد. از آن به بعد کشتیهای بدجنس آمریکایی آن دور و برها پیدایشان نشد. من هم با خیال راحت توی خلیجفارس موجبازی میکردم.
*
شهید نادر مهدوی در سال ۱۳۴۲ در شهرستان دشتی بوشهر به دنیا آمد. او فرماندهی ناو گروه دریایی ذوالفقار بود. امام خمینی یکبار به خاطر شجاعت او، پیشانیاش را بوسید. یکبار که به جنگ آمریکاییها در دریا رفته بود، بالگرد جنگی آنها را منفجر کرد و اسیر شد. آمریکاییها او را توی کشتی جنگیشان شکنجه کردند. او در سال ۱۳۶۶ شهید شد.
ارسال نظر در مورد این مقاله