10.22081/poopak.2020.70941

کجا بخوابم؟

داستان

 

کجا بخوابم؟

محمدرضا شمس

شب خسته بود. خوابش می‌آمد. گفت: «من کجا بخوابم؟»

کوه گفت: «بیا این‌جا بخواب.»

شب رفت رو نوک کوه، دست و پایش را جمع کرد، گرد شد، گرفت خوابید. خوابش که بُرد قِل خورد افتاد پایین. گفت: «من کجا بخوابم؟»

چاه گفت: «بیا این‌جا بخواب.»

شب رفت. چاه تاریک بود. شب ترسید. پرید بیرون. گفت: «من کجا بخوابم؟»

غار گفت: «بیا این‌جا بخواب.»

شب رفت. غار کوچک بود. نصف شب بیرون ماند. گفت: «من کجا بخوابم؟»

رود گفت: «بیا این‌جا بخواب.»

شب رفت. خیس شد. آب از سر و رویش چکید. گفت: «من کجا بخوابم؟»

ستاره‌ها او را دیدند. دل‌شان سوخت. گفتند: «بیا این‌جا بخواب.»

بعد دست او را گرفتند و بالا کشیدند. شب آن‌قدر خسته بود که وسط آسمان دراز کشید و خوابید. تا صبح آب ازش چک و چک چکید.

CAPTCHA Image