داستان ترجمه
کفشهای زرد هزارپا
مترجم: علیمحمد محمدی
1- هزارپا عینکش را تمیز و با تعجب به پاهایش نگاه کرد. کفشهایش از پایش بیرون آمده بودند.
2- توی مزرعه جوجهتیغی یک لنگه کفش زرد پیدا کرد و آن را چتر خودش کرد.
3- کرمکوچولو هم یک لنگه کفش را از روی قارچ برداشت.
4- زرافه احساس میکرد با لنگه کفش خیلی قشنگتر شده است.
5- قورباغه از کفش برای قایق استفاده کرد.
6- پلیکان هم دوتا کفش دو طرف سرش گذاشته و شاد بود.
7- هزارپا اما ناراحت بود و اشک میریخت.
9- روباه هم از کفش به جای لیوان استفاده کرده بود.
10- میمونها هم برای خودشان تلفن درست کرده بودند.
11- جغد دانا هم از کفش جامدادی درست کرده بود.
12- شیر هم از بقیهی کفشهای هزارپا یالش را به دور آنها پیچیده بود.
13- چند روز گذشت تا همهی حیوانات به اشتباه خودشان پی بردند. کفشهای هزارپا را برایش آوردند؛ همهی حیوانات قول دادند بقیهی کفشهای هزارپا را پیدا کنند.
ارسال نظر در مورد این مقاله