داستان
امین
مینا منصوریپویا
یک ماه از باز شدن مدرسهها میگذشت؛ اما کسی حاضر نبود با او دوست شود. امین روی نیمکت کلاس تنها مینشست. کسی دوست نداشت کنارش بنشیند. زنگ تفریحها هم تنها بود. اگر به همکلاسیهایش خوراکیاش را تعارف میکرد، از او نمیگرفتند. او دیگر از پچپچ کردن بچهها خسته شده بود.
آن روز وقتی زنگ تفریح اول به صدا درآمد. معلم از کلاس خارج شد. به دستور نادرتُپل که شرِّ کلاس بود، همگی به دور امین حلقه زدند. همگی سرتاپای امین را برانداز میکردند و او را به خاطر داشتن صورت و دستانی که پر از لکههای سفید کوچک و بزرگ بود، مسخره میکردند.
نادر که ساندویچ میخورد، گفت: «بچهها هر چی میگویم تکرار کنید: امین دو رنگ. هُ. هُ. امین دو رنگ. هُ. هُ.»
همگی یک صدا این را میگفتند. امین سرش را پایین انداخته بود. دانههای عرق از پیشانیاش به اطراف چشمانش سُر میخورد. از سروصدای بچهها، ناظم مدرسه به طرف کلاس آمد و درِ کلاس را با خطکش چوبیاش کوبید و گفت: «چه خبر هست؟ همگی بروید توی حیاط ببینم.»
بچهها ساکت شدند. هر کدامشان سعی میکردند خودشان را به حیاط برسانند.
در حیاط مدرسه هم دستبردار او نبودند. نادر او را با دست نشان میداد و قاه قاه میخندید. بچههای کلاس هم که از او حساب میبردند، در کنارش ایستاده بودند و همگی با هم امین را دست میانداختند.
ساعت بعد مسابقهی دو داشتند. معلم ورزش، بچهها را گروه گروه در یک صف منظم کرد و از آنها خواست با صدای سوت شروع به دویدن کنند. امین، نادر و محمد در یک گروه بودند. بعد از صدای سوت هر سه شروع به دویدن کردند.
بچهها یک صدا نادر را تشویق میکردند و میگفتند: «نادر برنده میشه. نادر برنده میشه.»
از بین آن سه نفر نادر اول از همه به خاطر هیکل چاقش نتوانست به دویدن ادامه دهد و در وسط زمین بازی نشست. صدای تشویق بچهها خاموش شد. همگی نادر را سرزنش میکردند. بعد هم بند کتانیاش باز شد و به زیر پایش رفت و زمین خورد.
امین مانند باد و با سرعت زیاد، خودش را به خط پایان مسابقه رساند. بچههای کلاس از شدت تعجب چشمانشان گرد شده بود. بیشتر از همه نادر تعجب کرده بود. در پایان مسابقه، معلم ورزش، امین را به عنوان برندهی نهایی مسابقه معرفی کرد و از بچهها خواست تا او را تشویق کنند. بچهها یک صدا با کف و سوت او را تشویق کردند و میگفتند: «امین دونده. هُ. هُ. امین برنده هُ. هُ.»
نادر که ماتش برده بود، آهسته از محل مسابقه دور شد.
***
«ای کسانی که ایمان آوردهاید هرگز گروهی (از مردان شما) گروه دیگر را مسخره نکند، شاید آن گروه (مسخره شدگان) بهتر از آنان باشند. و از یکدیگر عیبجویی نکنید و همدیگر را به لقبهای زشت مخوانید...» (سورهی حجرات، آیهی 11)
ارسال نظر در مورد این مقاله