10.22081/poopak.2021.71285

پلنگ‌های شاهنامه!

داستان ضرب‌المثل‌ها

پلنگ‌های شاهنامه!

سیدمحمد مهاجرانی

 

شایان، شاهنامه‌ی بابابزرگ را جلویش گذاشته بود. چشم‌هایش را تیز کرده بود و از بالا تا پایین صفحه را با دقت نگاه می‌کرد. بابابزرگ لبخندزنان به طرفش آمد: «بَه بَه! آقای کتاب دوست! بفرمایید دنبال چی می‌گردید؟» شایان گفت: «پلنگ! می‌خواهم ببینم چند بار کلمه‌ی «پلنگ» توی شاهنامه آمده است.»

بابابزرگ گفت: «چرا آب توی هاون می‌کوبی؟»

شایان تعجب کرد: «آب می‌کوبم؟ یعنی چی؟»

یعنی الکی وقتت را تلف می‌کنی؛ چون با کمک رایانه خیلی زود هر چه بخواهی پیدا می‌کنی. بابابزرگ سریع لپ‌تاپش را آورد و باز کرد و گفت: «همین الآن سه سوته بهت می‌گویم. بفرما! 98 بار!»

شایان هیجان‌زده شد:

- به این زودی!

- بله عزیزم!

شایان یکی یکی نام حیوانات را گفت: «گرگ، شیر، ببر...» بابابزرگ هم سریع پیدا کرد. شایان گفت: «راستی کفشدوزک چند تاست؟»

بابابزرگ گفت: «هیچی!»

شایان گفت: «واقعاً از شما ممنونم! اگر شما نبودید شاهنامه‌ی به این بزرگی را برای پیدا کردن کفشدوزک زیر و رو می‌کردم، آخرش هم هیچی به هیچی!»

CAPTCHA Image