سرگرمی
حسین کریمشاهیبیدگلی
من فکر میکنم
جواد به پدرش گفت: «بابا! میشود با هم مسابقه بدهیم؟» پدر پرسید: «چه مسابقهای؟»
جواد گفت: «مسابقهی فکربازی! به این صورت که من چند سؤال مینویسم، شما فکرت را دربارهی آن مینویسی و بعد جایمان را عوض میکنیم.» پدر قبول کرد. جواد سؤال را نوشت. حالا شما مانند پدر جواد، فکربازی کنید.
- من فکر میکنم که آینده............................
- من فکر میکنم که طاووس.........................
- من فکر میکنم که دوست بد....................
- من فکر میکنم که خدا.........................
آفریدههای خدا
خلبان در هواپیما گفت: «مسافران عزیز! حالا که در آسمانِ بیکران هستیم، چند دقیقه به آفریدهها و شگفتیهای آسمان فکر کنید و آنها را بنویسید. در پایان پرواز به نوشتههای شما جایزه خواهیم داد.
اگر تو مسافر آن هواپیما بودی، کدام آفریدههای آسمانی را مینوشتی؟
ارسال نظر در مورد این مقاله