قصههای شاهنامه
سَلم، تور و ایرج
سیدهلیلا موسویخلخالی
فریدون بعد از پیروزی بر ضحاک، پادشاه ایران شد. او ازدواج کرد و خداوند به او سه پسر داد. ایران سراسر شادی بود و مردم در ناز و نعمت زندگی میکردند. پسران فریدون بزرگ شدند و باید ازدواج میکردند. از وزیرش خواست تا سه خواهر که نجیب و اصیل باشند و اسمشان تا به حال به گوش هیچ آدم نااهلی نرسیده باشد، برای پسرانش پیدا کند.
وزیر دنبال خواهرهایی با این شرایط گشت، تا به یمن رسید. پادشاه یمن سه دختر داشت که همین شرایط را داشتند. وزیر از پادشاه یمن دخترانش را برای پسران فریدون خواستگاری کرد. پادشاه یمن گفت: «من باید پسران فریدون را آزمایش کنم تا ببینم شایستهی دخترانم هستند یا نه.»
وزیر حرفهای پادشاه یمن را به فریدون گفت. فریدون قبول کرد و پسرانش را آمادهی سفر به یمن کرد و به آنها گفت: «با پادشاه یمن مؤدب باشید و آرام صحبت کنید.» پادشاه یمن بعد از آزمایش پسران فریدون دستور داد تا مهمانی بزرگی گرفته و در آن مهمانی دخترانش را به عقد پسران فریدون درآورد و آنها را با کاروانی بزرگ به سمت ایران راهی کرد.
فریدون هم تصمیم گرفت پسرانش را آزمایش کند. خودش را به شکل اژدهایی درآورد و سر راه پسر بزرگترش ایستاد، پسر بزرگتر به اژدها گفت: «مرد دانا هیچوقت با یک اژدها جنگ نمیکند.» و رفت. اژدها جلوی پسر دوم را گرفت. پسر وسطی تیری در کمان گذاشت و با اژدها جنگید. فریدون بعد از آن سراغ پسر سوم رفت، پسر سوم فریاد زد: «زود از اینجا برو! ما هر سه پسران فریدون هستیم، اگر از ما دور نشوی تو را رسوا میکنیم!»
فریدون با این کار فهمیده بود هر کدام از پسرها چه اخلاقی دارد و به درد چه کاری میخورد. وقتی پسران به کاخ رسیدند، فریدون گفت: «من بودم که به شکل اژدها راهتان را بستم و حالا وقتش رسیده که روی شما اسمی بگذارم: پسر اول اسمش «سَلم» باشد؛ چون سلامتی را در جنگ با اژدها انتخاب کرد. پسر وسطی اسمش «تور» باشد، چون شجاع است؛ اما از فکرش کمتر استفاده میکند! کوچکترین پسر هم «ایرج» باشد، چون هم دلیر است و هم دانا!» بعد اسم همسرانشان را انتخاب کرد، اسم همسر سَلم را «آرزو» گذاشت. اسم همسر تور را «ماه» و اسم همسر ایرج را «سَهی» انتخاب کرد.
فریدون بعد از این کار به ستارهشناسان گفت که بگویند ستارهی بخت هر کدام از پسرانش چیست!
ستارهشناسان گفتند: «ستارهی سَلم «زحل» و طالعِ او «کمان» است! ستارهی تور «بهرام» و طالعش «شیر» است و ستارهی ایرج «ماه» و طالعش «حَمَل» است.»
آن وقت چیزی گفتند که فریدون خیلی ناراحت شد، دلش به درد آمد و از آیندهی ایران ترسید؛ آنها گفتند: «طبق این طالع و اخترها، میان پسرها در آینده جنگ سختی خواهد شد!»
فریدون باید راه چارهای پیدا میکرد؛ در شمارهی بعد با هم ببینیم که فریدون برای پسرانش و آیندهی ایران چه چارهای اندیشید!
ارسال نظر در مورد این مقاله