10.22081/poopak.2021.71832

نردبان دوستی

نردبان دوستی

افسانه ترکاشوند

نردبان به دیوار تکیه داده بود و از دیدن زیبایی‌های دورش لذت می‌برد. پیچک‌های گل سرخ اطرافش بودند. کبوتر و بچه‌هایش بالای سرش لانه ساخته بودند.

نردبان صدای ماهی‌های حوض را شنید. با مهربانی پرسید: «این همه سروصدا برای چیست؟»

کلاغه قارقارکنان جواب داد: «تولد ماهی‌ گلی هست. همه دعوت‌اند.»

کبوتر پروازکنان کنار نردبان نشست و گفت: «آقاکلاغه همه‌ی خبرها را داد.»

نردبان خندید و به کبوتر گفت: «بقیه‌اش را بگو.»

مامان‌گلی و باباگلی کف حوض را تمیز کردند. بعد با صدف‌های قشنگ تزئین و حباب‌های رنگارنگ درست کردند.

من و پیچک، گل‌های سرخ هدیه می‌دهیم.

بعد گلبرگ‌های سرخ پیچک را در حوض ریخت. نردبان آهی کشید.

- من چه بدهم؟

یک‌دفعه همه جا تاریک شد. نردبان به آسمان نگاه کرد. ابرها جلوی ستاره‌ها و ماه را گرفتند. کبوتر گفت: «ماهی گلی ناراحت است. می‌گوید تولدم خراب شد.»

نردبان خودش را تکان داد. قدش را بلند کرد. پیش ابرها رفت و گفت: «تولد ماهی گلی هست. بروید کنار تا ماه و ستاره‌ها حوض را چراغانی کنند.»

ابرها گفتند: «ماهی‌ گلی تولدت مبارک! ما هم هدیه داریم.»

ماهی‌ گلی خوش‌حال شد. نربان خندید. ابرها تکه تکه شدند و مثلِ برف شادی ریختند روی حوض. حوض پر از نور ماه و ستاره‌ها شد.

CAPTCHA Image