برنامه‌ی موشکی سعید(1)

10.22081/poopak.2020.71925

برنامه‌ی موشکی سعید(1)


داستان ترجمه

برنامه‌ی موشکی سعید

علی‌محمد محمدی

  1. توی اتاق سعید پر از عکس ستاره‌ها، فضا و موشک بود.
  2. بابا سرکارش رفته بود؛ اما کادویش را در اتاق سعید گذاشته بود.
  3. بابا در صنایع فضایی کار می‌کرد و دوست داشت سعید هم راه او را دنبال کند. سعید هم حالا خودش را در جای بابا احساس می‌کرد.
  4. توی نوشته‌هایش چند بار از بابا پرسیده بود موشک چگونه به آسمان می‌رسد و بابا هم خیلی ماهرانه به او توضیح داده بود و او نوشته بود.
  5. سعید در اتاقش چند بار بلند بلند معادله‌ی پرواز موشک را دنبال کرده بود.
  6. پیش خودش گفت: «توی سقف خانه‌‌ی‌مان موشک نصب کنم، پرواز کنم تا همه‌ی دوستانم بدانند که من می‌خواهم به فضا برسم.»
CAPTCHA Image