10.22081/poopak.2022.72161

با صدای بلند می‌گوییم خدایا شکرت!

گزارش

با صدای بلند می‌گوییم خدایا شکرت!

سحر شهریاری

آن شب وقتی بابا به خانه آمد، بچه‌ها خیلی خوش‌حال شدند؛ چون برای محمد و مریم هدیه خریده بود. هدیه‌هایی که دوقلوها خیلی دوست‌شان داشتند؛ یک توپ فوتبال برای محمد و یک عروسک تُپل‌مُپل برای مریم که هدیه‌ی کارهای خوب‌شان بود. محمد و مریم در مدتی که مادرشان مریض بود، حسابی در کارهای خانه کمک کرده بودند. برای همین هم پدرشان قول داده بود، توپ و عروسکی که دوست داشتند برای‌شان بخرد. محمد و مریم به سمت بابا دویدند و با خو‌ش‌حالی هدیه‌های‌شان را گرفتند و مشغول بازی شدند. مامان‌زهره با سینی چای وارد اتاق شد و گفت: «اوه چه خبره، چه هدیه‌های قشنگی. دست باباجون درد نکند. بچه‌ها اصلاً تشکر کردید یا فراموش شد؟»

بچه‌ها خنده‌ی‌شان گرفت و گفتند: «وای مامان! یادمان رفت.»

بعد هم پریدند به سمت بابا، بغلش کردند و گفتند: «بابا، بابا خیلی ممنون!»

مامان‌زهره گفت: «بچه‌ها یادتان باشد همیشه در مقابل خوبی‌ها و زحمات دیگران از آن‌ها تشکر کنید، همه‌ی آدم‌های خوب هم از خدا به‌ خاطر نعمت‌هایی که به آن‌ها داده تشکر می‌کنند و از لطف بنده‌های خدا...»

بچه‌ها این داستان زیبا را محمدصالح طوقانی که هشت‌ساله هست برامون تعریف کرد و گفت:

«من از این داستان فهمیدم که، وقتی دوست ما هدیه‌ای به ما می‌دهد یا این‌که مادرمان به ما غذا و خوراکی می‌دهد باید از آن‌ها تشکر کنیم و با این کار ادب خودمان را نشان می‌دهیم.»

از او می‌پرسم: پس یعنی شما می‌گویی، هر کس از بندگان خدا تشکر کند ادب زیادی دارد؟

محمدصالح می‌گوید: «بله کسی هم که از خدا به‌خاطر نعمت‌های زیادی که به ما داده تشکر می‌کند یعنی ادب دارد.»

از محمدصالح و بقیه‌ی بچه‌های مسجد می‌پرسم؛ یعنی شما می‌توانید همه‌ی نعمت‌های خدا را نام ببرید و از خدا تشکر کنید؟

عارفه مؤمنی ده‌ساله می‌گوید: «نعمت‌های خدا خیلی خیلی زیاد هستند و شمردن آن‌ها خیلی طول می‌کشد، حتی شاید بعضی‌هایش یادمان نیاید، ولی ما با تشکر از خدا نشان می‌دهیم که برای همه چیز از پروردگار مهربان ممنون هستیم و قدر چیزهایی که به ما داده را می‌دانیم.»

محمدصالح می‌گوید: «من اگر بخواهم همه‌ی نعمت‌های خدا را بشمارم، باید برای‌تان ده‌ صفحه بنویسم که دیگه دستم درد می‌گیرد.»

می‌خندم و می‌گویم: بله، درست است بچه‌های خوب، اتفاقاً در آیه‌های پاک و روشن قرآن داریم که: «اگر نعمت‌های خدا را بشمارید، نمی‌توانید تعداد آن را مشخص کنید.» یعنی آن‌قدر زیاد هستند که شاید خیلی از آن‌ها را ما حتی ندانیم.1

النا معظمی نه‌ساله است و خیلی باهیجان صحبت می‌کند. به خواهر کوچک‌تر از خودش که کنارش نشسته اشاره می‌کند و می‌گوید: «بله مثلاً همین خواهر من تینا هم نعمت خدا هست!... از خدا ممنونم که به من خواهر داده.»

از النا می‌پرسم: خب چه‌طوری همین‌ها را به خدا می‌گویی و از او تشکر می‌کنی؟

النا می‌گوید: «به او می‌گویم ای خداجون عزیزم، ممنون از نعمت‌هایی که به من دادی، خانواده دادی، سلامتی دادی، دوست‌های زیادی دادی که خیلی دوست‌شان دارم، از بابت همه‌ی چیزهایی که دادی ممنونم.»

محدثه حجازی یک دختر باادب و هم‌سن و سال النا و محمدصالح هست و خیلی قشنگ و شمرده شمرده حرف می‌زند. محدثه برای‌مان می‌گوید که شبیه همان داستان، همیشه از پدر و مادرم تشکر می‌کنم، به آن‌ها در کارهای خانه کمک می‌کنم، مثلاً شستن ظرف‌ها یا جمع کردن سفره.

حلما معتقد هست که تشکر و احترام به پدر و مادرش، باعث خوشنودی خدا می‌شود؛ چون پدر و مادر هم نعمت الهی هستند، مثل یک هدیه‌ی با ارزش و دوست‌داشتنی هستند.

محدثه دست‌هایش را بالا می‌برد، چشم‌هایش را می‌بندد و یک نفس عمیق می‌کشد و می‌گوید:

«ای خدای مهربان! از تو تشکر می‌کنم که به ما همه چیز دادی. لطفاً کمکم کن در آینده معلم خوبی شوم و در کارهایم موفق شوم و خانواده‌ام همیشه سلامت باشند و من بتوانم نقاشی و کاردستی‌های زیبا درست کنم!»

محمدصالح هنوز به فکر شمردن نعمت‌های زیاد خداست و چندتا از آن‌ها را برای ما می‌شمارد:

«خدا به ما عقل و بدن مناسبی داده و برای سیر شدن ما، غذاها و میوه‌های خوش‌مزه آفریده، در آسمان خورشید و ماه و ستاره‌ها و ابر و باران را آفریده. خدا آن‌قدر ما را دوست داشته که برای بهشت رفتن و هدایت ما، حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) را فرستاده و قرآن را به ما هدیه داده. پس ما باید همه‌اش از خدا تشکر کنیم.»

بچه‌ها صحبت‌شان گل انداخته و حسابی سرگرم گفتن از طبیعت و بدن انسان و خوراکی‌ها و نعمت‌های خدا شده‌اند. می‌گویم چه اطلاعات خوبی دارید‌ چه‌قدر قشنگ صحبت می‌کنید، می‌دانستید که همین زیبا سخن گفتن شما هم یک نعمت هست و باید خدا را شکر کرد؟... شما چه‌طوری معمولاً از خدا تشکر می‌کنید؟

عارفه دستش را زودتر بالا می‌برد و می‌گوید: «وقتی کسی چیزی به ما می‌دهد، ما برای او جبران می‌کنیم، پس ما هم با انجام کارهای خوب مانند نماز خواندن، قرآن خواندن از خداوند تشکر کنیم.»

حلما کبیری با هیجان می‌گوید: «مثلاً با نماز خواندن، فداکاری برای کمک به مردم مظلوم، غذا دادن به حیوان‌های گرسنه، دعا کردن، خوش‌اخلاق بودن، کمک به فقیرهایی که می‌شناسیم.»

حلما مادرش را نشان می‌دهد و می‌گوید: «من خودم همیشه مامانم رو بغل می‌کنم و دست پدرمو می‌بوسم و به آن‌ها می‌گویم که خیلی دوست‌شان دارم و کاری می‌کنم تا آن‌ها خوش‌حال بشوند مثلاً برای آن‌ها نقاشی و کاردستی درست می‌کنم.»

از حلما می‌پرسم چه آرزویی دارد؟ و او می‌گوید؛ دوست دارد، خواهر یا برادر داشته باشد و یک خانه‌ی چوبی بسازد و نقاش خوبی در آینده بشود.

از بچه‌ها برای این‌که آن‌قدر زیبا و با خوش‌رویی صحبت کردند تشکر می‌کنم و می‌گویم: «بچه‌ها به ‌نظرم بهترین تشکر از خدا، انجام دادن کارهایی است که خدا دوست دارد، هر بار که یک کار خوب انجام می‌دهی، انگار به خدا می‌گویی: «خدایا! به خاطر تمام نعمت‌هایی که به من داده‌ای از تو متشکرم.»

بچه‌ها بلند و یک صدا و باخنده می‌گویند: «خدایا شکرت!» و می‌روند برای بازی.

  1. سوره‌ی نحل، آیه‌ی18.
CAPTCHA Image