آقای ماشین
زهرا سهراباتی
آقای ماشین
خوابیده آنجا
او بار دارد
در برف وسرما
بارش همیشه
الوار و چوب است
با این همه بار
سرحال و خوب است
رنگش کمی زرد
با خطی مشکی
دنیای پاکش
سبز و زرشکی
آقای شوفر
خوب است با او
هستند با هم
دور از هیاهو
یادش بخیر
فرشته ابراهیمی نیا
لیوان ما امروز
از دست من افتاد
تِقّی شکست و بعد
محکم صدایی داد
*
او دوستانی داشت
در ظرفشوییمان
هی گریه میکردند
از رفتن لیوان
*
یک ساعت بعدش
دیدم که مامانم
لیوان نو آورد
ای جانمی جانم
گفتم خدا را شکر
پایان خوبی بود
یادش بخیر آن هم
لیوان خوبی بود
ارسال نظر در مورد این مقاله