خنده منده
صرفهجویی در آب
سیدناصر هاشمی
- معلم از فسقلی پرسید: «یکی از راههای صرفهجویی آب چیست؟»
فسقلی جواب داد: «یکی از راهها این است که مثلاً سر سفره به جای آب، نوشابه بخوریم.»
- فسقلی با سروصورت نشسته رفت مدرسه. معلم از او پرسید: «فسقلی چرا اینقدر سروصورتت کثیف است؟ مگر صبحها صورتت را نمیشویی؟»
فسقلی جواب داد: «نخیر؛ چون میخواهیم در مصرف آب صرفهجویی کنیم.»
- فسقلی رفت درِ خانهی همسایه را کوبید و گفت: «ببخشید شلنگ آبتان را میدهید تا ماشینمان را بشوریم؟»
همسایه با تعجب پرسید: «چرا از آب خانهی خودتان استفاده نمیکنید؟»
فسقلی جواب داد: «چون بابام گفته در مصرف آب خانه صرفهجویی کنیم.»
- معلم سر کلاس از دانشآموزها پرسید: «بچهها اگر آب را هدر بدهیم و اسراف کنیم چه میشود؟»
فسقلی سریع جواب داد: «خانم اجازه، از پدرمان کتک میخوریم.»
- پدر فسقلی دید پسرش خیلی بیحال و ناتوان است. پرسید: «فسقلی حالت خوب است؟ چرا اینجوری شدی؟»
فسقلی گفت: «تشنهام.»
پدرش باتعجب گفت: «خب آب بخور.»
فسقلی جواب داد: «نه پدر، دارم در مصرف آب صرفهجویی میکنم.»
- پدر، یک سطل آب داد به فسقلی و گفت: «فسقلی برو ماشین را با همین یک سطل آب تمیز کن.»
چند دقیقه بعد، فسقلی با سطل خالی برگشت. پدر گفت: «آفرین پسرم که با یک سطل آب ماشین را شستی.»
فسقلی جواب داد: «ممنون بابا، ولی شرمنده، سطل از دستم افتاد، آب ریخت روی پلهها، بعدش من لیز خوردم و خوردم به گلدان همسایه، گلدان شکست. الآن هم همسایه دم در است و با شما کار دارد.»
- معلم گفت: «بچهها اگر آب نباشد کارها سخت میشود، مثلاً فرض کنید کلی پفک خوردید و دستتان پفکی شده و میخواهید بشویید، ولی آب نیست، حالا چهکار میکنید؟»
فسقلی: «آقا اجازه دستمان رو لیس میزنیم.»
معلم: «اگر نتوانی لیس بزنی آنوقت چی؟»
فسقلی: «آقا اجازه آنوقت پفک را با چنگال میخوریم که دستمان پفکی نشود.»
- پدر که یک لیوان آب دستش گرفته بود، به پسرش گفت: «فسقلی، اگر یک روزی آب دریاها تمام شود به چه نتیجهای میرسیم؟»
فسقلی جواب داد: «به این نتیجه که دریا سوراخ شده، باید تعمیرکار بیاوریم تا آن را درست کند.»
ارسال نظر در مورد این مقاله