و چه سفره‌ی هفت‌سین عزیزی!

10.22081/poopak.2022.72558

و چه سفره‌ی هفت‌سین عزیزی!

موضوعات


تقویم روزها

و چه سفره‌ی هفت‌سین عزیزی!

سمیه قاسمی

چه‌قدر دلم تنگ شده است برای عطر دست‌های مادربزرگ برای بوی خوش آغوش پدربزرگ. سال تحویل شد، با شوق، لباس‌های نوی‌مان را می‌پوشیم و می‌رویم خانه‌ی مادربزرگ. بزرگ‌ترها واکسن زده‌اند؛ اما باز هم روبوسی نمی‌کنیم و کمی دورتر از پدربزرگ و مادربزرگ می‌نشینیم. از همان جا می‌بویم‌شان و خوب تماشای‌شان می‌کنم. آن‌ها هم همین حال را دارند.

گلدان‌های خانه‌ی مادربزرگ انگار وقتی که وارد می‌شویم از خوش‌حالی جیغ می‌کشند و کف می‌زنند و «جوجی» پرنده‌ی آوازخوان پدربزرگ می‌پرد جلوی قفس و حسابی برای‌مان آواز می‌خواند.

و چه سفره‌ی هفت‌سین عزیزی! آینه و قرآن عروسی مادربزرگ، باوقار بالای سفره نشسته‌اند. عطرِ گل‌های سنبل توی خانه پیچیده و با بوی سیب‌های سرخ، قاطی شده. بوی شیرینی خانگی با مزه‌ی سنجد و سمنوی پر از بادام دستپخت مادربزرگ. سرکه و سکه‌های براق و سبزه‌‌‌ی‌تر و تازه. چشمم که به «قرمزی» ماهی شیطان مادربزرگ می‌افتد، بی‌اختیار می‌گویم: «مادرجان! هنوز این ماهی قرمز را دارید؟ خوش به‌حالش! بی‌خیال کرونا برای خودش می‌چرخد.»

بزرگ‌ترها که دارند با هم صحبت می‌کنند، با شنیدن این حرف من، لحظه‌ای ساکت می‌شوند و بعد قاه قاه می‌خندند. جوجی باز هم با خوش‌حالی آواز می‌خواند.

چه‌قدر دلم برای پدربزرگ و مادربزرگ تنگ شده بود.

CAPTCHA Image