عطر زائرهای آقا
اکرمالسادات هاشمیپور
راه میافتم من امشب
میروم از قم به مشهد
میرسم تا صبح فردا
با سلام بوق ممتد
*
همسفر هستم همیشه
با مسافرهای آقا
باز هم گم میشوم در
عطر زائرهای آقا
*
هر مسافر توی ساکش
آرزویی تازه دارد
در دلش، در چشمهایش
شوق بی اندازه دارد
*
یک نفر با شوق بسیار
چون کبوتر میزند بال
یک نفر غم در نگاهش
یک نفر خوشحال خوشحال
*
زائری هم ساک خود را
روی قلبش میفشارد
توی ساک خود سلام از
حضرت معصومه دارد
*
مادری بیتاب و خسته
پای خود را تاب کرده
باز با لالایی خود
کودکش را خواب کرده
*
خاطرات هر سفر را
روی چشمم میگذارم
میروم از کوه و صحرا
خوش به حالم که قطارم
جشن میلاد تو
زهرا عراقی
همراه با مامان و بابا
من آمدم معصومه جانم
خیلی دلم میخواهد امشب
توی حرم پیشت بمانم
با دیدن صحن تو گفتم:
«امشب حرم خیلی قشنگ است
در آسمانش هر ستاره
سبز و سفید و سرخ رنگ است»
شیرینی و شربت گرفتم
از خادمان خوب و خوشرو
من واقعاً خوشحال هستم
در جشن میلاد تو بانو
قطار مشهد، قم
منیره هاشمی
خوش به حال قطار مشهد، قم
یک قطار همیشه خوشحال است
میرود تند و تند تا مقصد
روی پشتش گمان کنم بال است
هفتهای چند بار با شادی
میشود زائر قم و مشهد
السلام و علیک میگوید
روبهروی مناره و گنبد
*
از حرم تا حرم مسافرها
صلوات و سلام میگویند
خوش به حال قطار مشهد، قم
میبرد با خودش گل و لبخند
ارسال نظر در مورد این مقاله