گزارش
خسیس نباشیم
اکرم الفخانی
مهمانی رفتن را دوست دارید یا مهمانی دادن را؟
الناسادات علوی (میخندد): دوست دارم مهمانی بروم؛ چون غذاهای مختلف و خوشمزه میدهند.
رایحه مشهدی: مهمانی دادن را، چون آدمها به خانهیمان میآیند و حس شادی دارد.
دینا خوشنژاد: دوست دارم مهمانی بدهم؛ چون خیلی کارها را میتوانم انجام بدهم. دوست ندارم یکجا بنشینم. دوست دارم فعالیت کنم.
نازنینفاطمه قرهباغی: مهمانی دادن را؛ چون وقتی مهمانی میروم معذب هستم و کمی خجالت میکشم. دوست دارم دیگران به خانهیمان بیایند و خودم پذیرایی کنم.
فکر میکنید باید در مهمانیها چگونه رفتار کنیم؟
النا: من سعی میکنم رفتارهای خوب و مؤدبانهای انجام بدهم که مامانم باز هم من را مهمانی ببرد.
رایحه: باید اسباببازیهایمان را در اختیار بچههایی که به خانهیمان مهمانی میآیند بگذاریم تا با خاطرهی خوبی از خانهیمان بیرون بروند.
نازنینفاطمه: باید با آنها مهربان باشیم و از تمام چیزهای خوب و خوشمزهای که داریم به مهمان بدهیم و خسیس نباشیم.
دینا: باید مؤدب باشیم؛ چون کسی آدم بیادب را دوست ندارد و اینکه موقع مهمانی خانهی تمیز و مرتبی داشته باشیم.
وقتی وارد یک جمع میشوید اولین رفتاری که نشان میدهید چیست؟
النا: من پیش مامانم مینشینم؛ چون مهمانی یک رفتارهای خاصی لازم دارد سعی میکنم اول آن جمع را بشناسم.
رایحه: با سلام و لبخند وارد میشوم تا حتی آدمی که من را نمیشناسد حس خوبی پیدا کند.
نازنینفاطمه: قشنگ مینشینم و در و دیوار را نگاه میکنم. بعد که یخم باز شد و آدمها را شناختم با آنها صحبت میکنم تا با آنها بیشتر آشنا شوم.
دینا: توی جمع بزرگترها زیاد وارد نمیشوم؛ چون ممکن است حرفهایی بزنند که مناسب سن من نباشد و من نباید بشنوم. اگر کسی همسن من نباشد خودم را با بازی گوشی مشغول میکنم یا با خواهر کوچکم بازی میکنم.
چه رفتاری تو عالم دوستی باید اتفاق بیفتد تا همیشه باقی بماند؟
النا: من قبلاً با بچهها رفتار مناسبی نداشتم برای همین تنها میماندم. بعد رفتارم را عوض کردم و مهربان شدم و دوستهایم بیشتر شدند.
رایحه: اگر چیزی لازم داشت به او قرض بدهیم.
نازنینفاطمه: یک دوست داشتم خیلی به او علاقه داشتم. همیشه از بوفه خوراکی میخریدم برای او هم نگه میداشتم تا نشان بدهم به یادش هستم تا بداند وقتی هم روزی کنار هم نبودیم من به یادش هستم؛ حتی یادگاری نقاشی خودش را که به من داد من روی درِ کمدم چسباندهام که هر روز ببینم.
دینا: فاطمهجون همسایهی ماست من خیلی با او مهربانم. سعی میکنم حتی اگر ناراحتم با او گفتوگو کنم و همبازی خوبی برایش باشم تا به هر دویمان خوش بگذرد. سعی میکنم به خاطر چیزهای کوچک دعوا نکنیم؛ چون قهر و دوری واقعاً خیلی بد است.
میدانید در دین ما چه چیزهای دربارهی آداب معاشرت گفتهاند؟
النا: نه نشنیدم، خب کسی برایمان تعریف نکرده است.
نازنینفاطمه: من معنی معاشرت را نمیدانم. همیشه فکر میکردم اسم یک بازی است؛ اما میدانم در دین از ما خواستهاند تند رفتار نکنیم.
رایحه: من توی درس کلاس سوم یه چیزی خواندهام که وفای به عهد داشته باشیم. معنیاش هم مثل خوشقولی است؛ مثل حضرت عباس(علیه السلام) که میخواستند آب به بچههای امام حسین(علیه السلام) برسانند.
دینا: یک حدیث از حضرت علی(علیه السلام) را خیلی دوست دارم و به آن فکر میکنم:
چیزی را که برای خودت نمیپسندی برای دیگران هم نپسند.
معنی وفاداری را میدانید؟
النا: رفتاری داشته باشم که دیگران به ما اعتماد کنند، درد دل کنند و من حواسم به رازشان باشد.
رایحه: یعنی توی دوستی اگر حرفی زدیم تا آخرش پای حرفمان بمانیم. و دوستان خوبمان را فراموش نکنیم.
نازنینفاطمه: من نمیدانم.
دینا: من فکر میکنم اگر توی دوستی برای کسی کاری انجام دادیم دیگر سوءاستفاده نکنیم که هر کاری باید برای ما انجام بدهد. من اینطوری وفاداریام را به دوستم نشان میدهم.
ارسال نظر در مورد این مقاله