10.22081/poopak.2022.73146

تلاش

داستان‌ترجمه

مرضیه ویلانی

 

  1. دوشنبه با پدرم به ماهی‌گیری رفتیم.
  2. پدرم ماهی بزرگی گرفت؛ اما من نتوانستم ماهی بگیرم. برای همین ناراحت شدم.
  3. روز سه‌شنبه، باز هم برای ماهی‌گیری به کنار دریاچه رفتیم. دوباره پدرم ماهی دیگری گرفت و من چیزی نگرفتم.
  4. روز چهارشنبه به دریاچه‌ی دیگری برای ماهی‌گیری رفتیم. پدرم ماهی‌های زیاد گرفت.
  5. روز پنج‌شنبه به همراه پدرم زدیم به دل رودخانه، او پنج ماهی گرفت و من فقط یک ماهی خیلی کوچک گرفتم.
  6. روز جمعه به پدرم گفتم که من به استراحت نیاز دارم. پدرم گفت: «باشه. امروز استراحت می‌کنیم تا سرحال شویم!»
  7. شنبه آمد و باز هم پدرم ماهی‌های زیادی گرفت. من خیلی تلاش کردم؛ اما بی‌فایده بود.
  8. روز یکشنبه، صبح خیلی زود به دریاچه رفتیم.
  9. طعمه را سر قلاب گذاشتم و آن را داخل آب انداختم.
  10. یک‌دفعه چیزی به قلاب من گیر کرد و قرقره را محکم کشید.
  11. من بالأخره ماهی گرفتم چشمانم از خوش‌حالی برق می‌زد.
  12. وقتی ماهیِ بزرگ‌ را بالا کشیدم. من و پدرم از دیدن آن شگفت‌زده شدیم.
  13. بله! بالأخره من توانستم با تلاش خودم، بزرگ‌‌ترین ماهی دریاچه را صید کنم.
CAPTCHA Image