ماجراهای نبات کوچولو

10.22081/poopak.2023.73818

ماجراهای نبات کوچولو


نبات کوچولو

سیدناصر هاشمی

ورزش مورد علاقه

مامان از نبات کوچولو پرسید: «دخترم چه ورزشی را بیش‌تر دوست داری؟»

نبات کوچولو که حوصله‌ی ورزش نداشت، کمی فکر کرد و گفت: «به نظر من ورزش شطرنج و منچ از همه‌ی ورزش‌ها بهتر هستند.»

لباس تنگ

نبات کوچولو لباس جدید خرید. وقتی لباسش را پوشید، دوید پیش مادرش و گفت: «مامان لباس من خیلی تنگ است، دارم خفه می‌شوم.»

مامان نگاهی به نبات انداخت و گفت: «دخترم لباس هیچ عیبی ندارد، فقط سرت را از توی آستین بیرون آورده‌ای.»

توپ جمع کن

نبات کوچولو یک سال بود که می‌رفت ورزش بسکتبال. یک روز پدرش پرسید: «دخترم چرا اصلاً پیشرفتی نداری؟ در کدام پُست بازی می‌کنی؟»

 نبات کوچولو گفت: «در پست توپ جمع کن!»

مارا سه نا

 پدر از نبات از نبات کوچولو پرسید: «دخترم مارادونا را می‌شناسی؟»

 نبات کوچولو گفت: «بله، او یکی از بهترین فوتبالیست‌های دنیاست.»

پدر گفت: «از مارادونا بهتر کسی را می‌شناسی؟»

نبات کوچولو گفت: «بله، مارا سه نا!»

قالی‌شویی در خواب

نبات کوچولو خواب بود. مادرش گفت: «دخترم ساعت هفت شده، پاشو مدرسه‌ات دیر می‌شود.»

نبات کوچولو خمیازه کشید و گفت: «مامان دیشب خواب دیدم دارم قالی می‌شویم. به خاطر همین الآن خسته‌ام می‌خواهم بخوابم.»

نوشابه

نبات کوچولو رفت مغازه و گفت:« آقا نوشابه دارید؟»

مغازه دار اخمی کرد و گفت: «این جا کتاب فروشی است.»

نبات کوچولو کمی اطرافش را نگاه کرد و کمی خجالت کشید و بعد گفت:« خب من هم کتابی به نام نوشابه ی زرد می خواستم!»

باغ وحش

روز جمعه نبات کوچولو با پدر و مادرش رفته بودند باغ وحش . در باغ وحش چند اسب دید، رفت کنار اسب ها . از دهان اسب ها بخار می زد بیرون. نبات کوچولو به پدرش گفت: «بابا اسب بخار که می‌گویند همین است؟»

دندان

نبات کوچولو سر کلاس علوم نشسته بود . خانم معلم از او پرسید: «دخترم به نظرت آخرین دندانی که انسان در می‌آورد کدام دندان است؟»

نبات کوچولو کمی فکر کرد و ناگهان یاد دندان های مادربزرگش افتاد و گفت: «دندان مصنوعی.»

CAPTCHA Image